خانه عناوین مطالب تماس با من

ღ.ღ.ღ لحظه‌های سپیده ღ.ღ.ღ

ღ.ღ.ღ لحظه‌های سپیده ღ.ღ.ღ

Who am I

سپیده ღ دختر بیست و پنجمین روز ღ سومین ماه ღ هزار و سیصد و شصت و سومین سال در اصفهان زیبا ღ دختر بهاری سرشار از احساس، عشق و محبت!! ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • قرآن کریم از این راه هم می‌توانید قرآن ختم کنید..
  • ارزش درون آدمی .. خوب و عمیق بهش فکر کن!!
  • امیدواری در دعا..

پیوندها

  • مثل روزای بارونی ღ ویدا ღ
  • "من" ღ آذیـن ღ
  • هر آنچه دارم عاشقانه برای تو ღ مهربون ღ
  • شکلات شیرین زندگی ღ سپیده ღ
  • دل نوشته ها (رهگذر) ღ ع . پ ღ
  • پروانه‌های بی پروا ღ ملیحه ღ
  • این حرف‌ها را جدی نگیرید! ღ سعیده ღ
  • ღ دختر گندمگون ღ
  • همه اطرافیان من ღ آرزو ღ
  • شقایق و حبیبی ღ شقایق ღ
  • مهـربانـی‌هااااااااا ღ بهنـاز ღ
  • ... تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ... ღ سـودا ღ
  • سپیـده ღ فاطمه ღ
  • زندگی من ღ دریـا ღ
  • هستیا ღ فاطمه ღ
  • عشق سونگ ღ الهه ღ
  • رد ღ Izli adam ღ

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • اینم روزانه سه شنبه هفتم اردیبهشت 1400 سه شنبه ساعت 4 سحریمو خوردمو اذان رو که گفتند نمازمو خوندم و یه کوچولو بیدار بودم بعد خوابیدم که صبح باید میرفتم سر...
  • من اومدم سلام مهربونا خیلی وقت بود که حال و حوصله ی نوشتن نداشتم. یادمه آخرین پستی که با انگیزه زیاد و با شوق داشتم مینوشتم هفتم...
  • تولدتون مبارک عشق دلممممم یا امام رضا سلام‌ تویی سایه ی سرم تویی کس بی کسیام یا امام رضا سلام‌ غیر تو کدوم رفیق سنگ تموم گذاشت ب رام من گدای...
  • و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست امام رضا جان خودمو به خودت سپردم ... امروز خیلی هوامو...
  • سیاه ترین روزهای زندگی من ... در هر الغوث الغوث امشب مرا از یاد نبرید
  • سوگ حیدر ... ای زمین و هفت گردون خاک تو آسمان سرگشته ادراک تو بعد تو باید به حسرت زار زار خون بگرید بر سر تو ذوالفقار یا علی تو محو...
  • من خوبم سلام مهربونا دوشنبه صبح ساعت 6:58 دقیقه با پهلودرد از خواب بیدار شدم! نمیدونم چرا اینقدر پهلودرد میگیرم! اول یه ذره...
  • تولدت مبارک امام حسن خوشگلم دیدین چی شد؟ من دیروز اشتباهی فکر کردم تولد امام حسن جان دیروز بوده نگو دیروز شب تولدشون بوده و امروز روز تولدشون و...
  • تولدمون مبارک! بر ماه تمام ماه رحمت صلوات بر نور جمال حُسن و حکمت صلوات در سفره ماه رمضان فیض حَسن بخشیده به عرش و فرش، نعمت، صلوات...
  • بالاخره نوبت واکسن منم رسید! هم خوشحالم هم ناراحت! خوشحال از اینکه واکسن کرونا رو میزنم و ایمن میشم ناراحت از اینکه نمیدونم چقدر این شایعات پیرامون...

بایگانی

  • دی 1400 2
  • تیر 1400 1
  • اردیبهشت 1400 10
  • فروردین 1400 13
  • فروردین 1398 4
  • تیر 1396 1
  • فروردین 1395 1
  • مهر 1394 4
  • شهریور 1394 4
  • مرداد 1394 2
  • تیر 1394 1
  • خرداد 1394 8
  • اردیبهشت 1394 3
  • فروردین 1394 7
  • اسفند 1393 16
  • بهمن 1393 5
  • دی 1393 4
  • آذر 1393 6
  • آبان 1393 1
  • مهر 1393 3
  • شهریور 1393 7
  • مرداد 1393 4
  • تیر 1393 16
  • خرداد 1393 10
  • اردیبهشت 1393 5
  • فروردین 1393 5
  • بهمن 1392 2
  • دی 1392 3
  • آذر 1392 3
  • آبان 1392 3
  • مهر 1392 1
  • شهریور 1392 2
  • مرداد 1392 1
  • تیر 1392 2
  • خرداد 1392 3
  • اردیبهشت 1392 4
  • فروردین 1392 3
  • اسفند 1391 1
  • بهمن 1391 1
  • دی 1391 1
  • آذر 1391 4
  • آبان 1391 2
  • مهر 1391 3
  • شهریور 1391 3
  • مرداد 1391 4
  • تیر 1391 2
  • خرداد 1391 1
  • اردیبهشت 1391 2
  • اسفند 1390 2
  • بهمن 1390 2
  • دی 1390 14
  • آذر 1390 13
  • آبان 1390 8
  • مهر 1390 3
  • شهریور 1390 1
  • آبان 1389 1
  • مهر 1389 10
  • شهریور 1389 4
  • خرداد 1389 3
  • اردیبهشت 1389 5
  • فروردین 1389 3

تقویم

دی 1400
ش ی د س چ پ ج
1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30

جستجو


آمار : 165215 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • اینم روزانه سه شنبه هفتم اردیبهشت 1400 چهارشنبه 22 دی 1400 08:02
    سه شنبه ساعت 4 سحریمو خوردمو اذان رو که گفتند نمازمو خوندم و یه کوچولو بیدار بودم بعد خوابیدم که صبح باید میرفتم سر کار! صبح یه کوچولو خواب موندم ساعت 8:15 دقیقه رسیدم سر کار! روز شلوغ و پلوغ و اعصاب خورد کنی بود اما از اون روزایی که خیلی کاری از پیش نمیره بود! ساعت 14:00 رفتم نمازمو خوندمو ساعت 14:40 دقیقه خروج زدمو...
  • من اومدم سه‌شنبه 21 دی 1400 18:11
    سلام مهربونا خیلی وقت بود که حال و حوصله ی نوشتن نداشتم. یادمه آخرین پستی که با انگیزه زیاد و با شوق داشتم مینوشتم هفتم اردیبهشت 1400 بود که ماه رمضون بود، رفته بودم برای ملاقات با رییس کلینیک ویژه خورشید و تا وقت ملاقات حدود نیم ساعتی بود که بیکار بودم و ترجیح دادم پست اون روز رو تایپ کنم. تا نصفه تایپ کردم و دیگه...
  • تولدتون مبارک عشق دلممممم سه‌شنبه 1 تیر 1400 10:05
    یا امام رضا سلام‌ تویی سایه ی سرم تویی کس بی کسیام یا امام رضا سلام‌ غیر تو کدوم رفیق سنگ تموم گذاشت ب رام من گدای مشهدم مثل اون کبوترم که در طواف گنبدم من گدای مشهدم همیشه با دست پر از در خونت اومدم به فدای کرمت زنده میشه روح من وقتی میام تو حرمت به فدای کرمت تو مسیح و منم همیشه محتاج دمت تویی عشق بچگیم میبینم...
  • و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400 09:01
    سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست امام رضا جان خودمو به خودت سپردم ... امروز خیلی هوامو داشته باش امامزاده محسن، سنگ صبور همیشگی من به دلم آرامش بده آقا ... خدایا راضی ام به رضای تو ... هرچه پیش آید خوش آید .. التماس دعا ...
  • سیاه ترین روزهای زندگی من ... چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 16:53
    در هر الغوث الغوث امشب مرا از یاد نبرید
  • سوگ حیدر ... شنبه 11 اردیبهشت 1400 05:15
    ای زمین و هفت گردون خاک تو آسمان سرگشته ادراک تو بعد تو باید به حسرت زار زار خون بگرید بر سر تو ذوالفقار یا علی تو محو مطلق بوده ای با تو حق بود و تو با حق بوده ای یا علی باغ تو باری دیگر است این شکفتن در بهاری دیگر است از تو هر شب چشم حیرانی تر است قدسیان را ذکر حیدر حیدر است از تو هر شب چشم حیرانی تر است قدسیان را...
  • من خوبم پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 10:03
    سلام مهربونا دوشنبه صبح ساعت 6:58 دقیقه با پهلودرد از خواب بیدار شدم! نمیدونم چرا اینقدر پهلودرد میگیرم! اول یه ذره کنار بخاری پهلومو گرم کردم، آروم آروم کارامو کردمو حاضر شدم و اسنپ گرفتم رفتم اداره امروز داشتم روی کتاب کار میکردم! یهو به ذهنم رسید از همکارم بپرسم چه ساعتی میره واکسن بزنه که با هم بریم! توی راهرو...
  • تولدت مبارک امام حسن خوشگلم چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 17:37
    دیدین چی شد؟ من دیروز اشتباهی فکر کردم تولد امام حسن جان دیروز بوده نگو دیروز شب تولدشون بوده و امروز روز تولدشون و تولد بنده! تولدمون مبااااارک با کریم اهل بیت ... دیشب که نشونه تون رو برام فرستادین آقا ولی من از رو نمیرم شب تولد جداست از روز تولد! من بازم نشونه دلچسب میخوام! خیلی خیلی خیلی دلچسب! پ.ن اول و آخر:...
  • تولدمون مبارک! سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 17:34
    بر ماه تمام ماه رحمت صلوات بر نور جمال حُسن و حکمت صلوات در سفره ماه رمضان فیض حَسن بخشیده به عرش و فرش، نعمت، صلوات میلاد امام حسن مجتبی (ع) بر شیعیان جهان مبارک پ.ن 1: ضمنا تولد منم هستا تولدت مبارک من
  • بالاخره نوبت واکسن منم رسید! شنبه 4 اردیبهشت 1400 23:38
    هم خوشحالم هم ناراحت! خوشحال از اینکه واکسن کرونا رو میزنم و ایمن میشم ناراحت از اینکه نمیدونم چقدر این شایعات پیرامون واکسن درسته ساعت 20:09 دقیقه بود از بیمارستان امین زنگ زدند که فردا ساعت 8 تا 11 برو بیمارستان عیسی بن مریم و واکسن کرونا رو بزن! خدا بخیر بگذرونه میگن تا 3 روز علایم بدن درد و تب و لرز داریم اما خب...
  • خونه مادربزرگه شنبه 4 اردیبهشت 1400 18:32
    سلام مهربونا پنجشنبه تا سحر بیدار بودمو و از درد به خودم میپیچیدم با گوشی خودمو سرگرم کردمو یه کم داستان های کوتاه خوندم گوش و سرم خیلی درد میکرد احساس میکردم پر از عفونته! از طرفی پا و کمرم خیلی درد میکردهمش استرس داشتم نکنه آمپولو تو عصب زده باشه این گربه هم که توی حیاط بود همش تا صبح ناله کرد بچه اش هم پیشش بود...
  • ادامه چهارشنبه ... جمعه 3 اردیبهشت 1400 00:19
    ساعت 13:50 رفتم وضو بگیرم که برم نمازمو بخونم. نمازمو خوندمو وسایلمو برداشتم که دیدم ساعت 14:20 سریع خروج زدمو رفتم به سمت مترو، نمیخواستم با سرویس برم چون دیر میرسم! خیلی بدو بدو کردم تا برسم به قطار 14:33 با هر سختی بود 14:32 رسیدم فقط صدای قلبمو میشنیدم از بس دویده بودم! خیس عرق شده بودم و احساس میکردم هم گوشم هم...
  • آخرین روز فروردین 00 پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1400 15:26
    سلام مهربونا سه شنبه حوالی ظهر بیدار شدم! خیلی حال میزونی نداشتم از شدت گریه های دیشب سرم خیلی درد میکرد! از شدت سرگیجه و سردرد نتونستم روزه بگیرم! هیچی دلم نمیخواست بخورم و حسابی دمق بودم! به یه چایی تلخ بسنده کردم! محدثه بانکی از حرم حضرت علی لایو گذاشت! خیلی دلم هوای کربلا و نجف رو کرده بود! خیلی پای لایوش گریه...
  • آخرین روزهای فروردین امسال! سه‌شنبه 31 فروردین 1400 23:43
    سلام مهربونا یکشنبه ساعت 10 صبح بیدار شدم خیلی خسته بودم دلم نمیخواست از تخت کنده بشم مجبور بودم چون اولا خورد کردن سبزی ها مونده بود و در ثانی عصر باید میرفتم کلینیک! سبزی ها رو مرحله به مرحله ریختم توی خوردکن و خورد کردم. ولی یه مقدارش موند. مامان ساعت 13:30 رسید، دیگه بقیه اش رو سپردم بهش لباسامو اتو کردمو کم کم...
  • شنبه سخت! یکشنبه 29 فروردین 1400 23:08
    سلام مهربونا صبح با تلفن مامان ساعت 8:30 بیدار شدم سریع حاضر شدم که برم کلینیک بهم گفت 9:30 بیا اما ده دقیقه دیر رسیدم که اصلا دیدم خوب شد دیر اومدم چون کلی مریض قبل از من هنوز نرفته بودن داخل! از یک طرف هم اعصابم حسابی خورد بود که اینجا هرچی هم مواظبت کنی قشنگ معلومه ویروس کرونا داره جولون میده! هر یه سرفه از هرجا...
  • آخرین جمعه فروردین امسال! یکشنبه 29 فروردین 1400 22:38
    سلام مهربونا جمعه ساعت 7 صبح خوابیدم تا 12 ظهر! از بس گوشم درد میکرد و التهاب داشت از بس مسکن و آنتی بیوتیک خورده بودم خیلی ضعف داشتم! یک لحظه چنان ضعفی بدنمو گرفت که مامانم کلی مغز بادوم بهم داد گفت بخور یه ذره جون بگیری! بخاطر عفونت گوش سرگیجه بدی داشتم تا عصر کجدار و مریض سپری کردم! به مامانم گفتم برم برای افطار آش...
  • چهارشنبه و پنجشنبه ای که گذشت ... جمعه 27 فروردین 1400 05:20
    سلام مهربونا صبح چهارشنبه پهلو درد و کلیه درد بدی داشتم صبح که از خواب بیدار شدم خیس عرق بودم و از شدت ضعف نمیتونستم روی پا بایستم! با مکافات حاضر شدمو اسنپ گرفتم رفتم سر کار ساعت 9 رسیدم! از خجالت روم نمیشد به مدیر داخلی مون سلام کنم سلام کردمو آروم رفتم توی اتاقم اداره نسبتا خلوت بود چون دورکاری بودند یک سری ها! تا...
  • روزانه 9 چهارشنبه 25 فروردین 1400 03:56
    سلام مهربونا این هفته برامون 2 روز کاری و 3 روز دورکاری در نظر گرفتند که من شنبه، یکشنبه و سه شنبه رو دورکار بودم و قرار شد دوشنبه و چهارشنبه رو برم سر کار که دوشنبه صبح حالم اصلا خوب نبود بخاطر همین نرفتم سر کار تا ظهر استراحت کردم ولی باید کلینیک رو حتما میرفتم! ساعت 3 پاشدم آماده بشم برم حال درست درمونی نداشتم...
  • صلی الله علیک یا ابا عبدلله یکشنبه 22 فروردین 1400 01:49
    سلام مهربونا هفته ای که گذشت خیلی برای راه بسته کربلا بی تابی کردم! حسابی دلم تنگ شده بود سه شنبه هم خیلی دلم گرفته بود! چندتا از پست های آقای پویانفر رو دیدم و دلتنگ تر از قبل شدم! شب با بی قراری و دلتنگی امام حسینم خوابیدم صبح که بیدار شدم تا چشمامو باز کردم دیدم برای دایرکتم پیام اومده! تا بازش کردم از شدت هیجان...
  • این روزها ... یکشنبه 15 فروردین 1400 19:44
    سلام مهربونا توی ایام عید مادربزرگم پرستار نداشتند! داریم تلاش میکنیم یک پرستار شبانه روزی براشون بگیریم. دیشب شیفت مامانم بود که پیش مادربزرگم باشه منم از دم غروب عجیب دلم گرفته بود! سحر و هادی سر کار بودند! نشستم پای گوشی اول روزانه مو نوشتم بعدم چندتا کلیپ کربلا دیدمو بدجوری هوایی کربلا شدم! خیلی دلم گرفته بود،...
  • سیزده 1400 شنبه 14 فروردین 1400 20:44
    سلام مهربونا دیروز برعکس همه سیزده ها اولین سالی بود که دلمون نخواست جوجه یا کباب بخوریم اول اینکه جوجه بیشتر توی طبیعت میچسبه و دوم اینکه از بس که از اول عید همش یا جوجه یا کباب خورده بودیم دیگه میلمون نمیکشید! مامانم پیشنهاد آبگوشت داد که با موافقت اینجانبی که همیشه با آبگوشت مشکل دارم روبرو شد! مامان گفت چه عجب!!!!...
  • آخر دنیاست ... جمعه 13 فروردین 1400 04:45
    آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک بچه نشی گریه کنی همه دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند فکر کن درد تو چه ارزشمند است فکر کن گریه چه زیباست بخند صبح فردا به شبت نیست که نیست تازه انگار که فرداست بخند تازه آنچه که یادت...
  • یا عماد من لا عماد له ... جمعه 6 فروردین 1400 05:06
    امشب که محدثه جان کربلا بود و لایو گذاشته بود خیلی دلم پر کشید به سمت و سوی کربلا آقای پویانفر هم لایو گذاشته بودند. یکی از دوستان کربلایی هم لایو گذاشته بودند! خلاصه همه ی شرایط برای سوختن و جلز و ولز کردن دل عاشقای امام حسین جور شد! محدثه یک کوئزشن باکس گذاشت؛ حرم یعنی؟ براش نوشتم ملجاء درماندگان جوابمو داد: یا عماد...
  • به تو از دور سلام ... جمعه 6 فروردین 1400 01:35
    به تو از دور سلام به سلیمان جهان از طرف مور سلام! به تو از دور سلام به حسین از طرف وصله ی ناجور سلام! به تو دلبسته شدم به شبای جمعه ی کربلا وابسته شدم! به تو دلبسته شدم به خدا من از همه به غیر تو خسته شدم! حسین آقام همه میرن تو میمونی برام
  • حال و هوای چهارم فروردین 1400 پنج‌شنبه 5 فروردین 1400 01:10
    بازم سلام تا دم اذان صبح خوابم نبرد، کلافه کلافه بودم نماز صبح رو خوندم بازم خوابم نمی اومد یه کم دعا خوندم بالاخره ساعت 7 صبح چشمام گرم خواب شد! تا 11:25 دقیقه خواب بودم! با کلی غرغر مامانم که البته حقم داشت بیدار شدم! چند لقمه صبحانه با چای خوردمو حال هیچ کاری رو نداشتم! مامان گفت: مگه قرار نبود ته چین درست کنی؟!...
  • حال و هوای سوم فروردین 1400 چهارشنبه 4 فروردین 1400 03:13
    سلام مهربووونا نوروز هزار و سیصد و چهارصدتون مبارک تقریبا دو سالی هست فعالیت نکردم! البته قبلش هم راکد شده بود، اما خب امسال تصمیم گرفتم روزانه هامو ثبت کنم چون واقعا وبلاگ برای آدم حکم دفتر خاطرات داره و همه جا در دسترس امروز طبق معمول ساعت 10 صبح از خواب بیدار شدم!!! اونم با صدای مادر گرام که بیا لباسهای شسته رو ببر...
  • سیل؛ سین هشتم امسال! سه‌شنبه 6 فروردین 1398 16:09
    ناراحتم ناراحتم برای هموطنانی که نوروزشون به دلخونی داره سپری میشه و داغدار شدند! دلم خون شده برای هموطنان گلستانی ام که گلستانشون رو آب برد! غمگینم برای هموطنانی که با چه آرزویی خانه تکانی کردند و خونه هاشون رو خوب شستند و روبیدند برای استقبال از سیل و گل و لای! خدایا شکرت، نمیدونم هیچ کار تو بی حکمت نیست خدای مهربون...
  • اینم از سال 98!!! دوشنبه 5 فروردین 1398 14:27
  • دلم یه ذره همت میخواد!!! دوشنبه 5 فروردین 1398 01:44
    سلام دوستای عزیزم، خوبین؟ امیدوارم 4 روز از تعطیلات نوروز رو به خوبی و خوشی سپری کرده باشین ... منم همچنان با تنبلی دارم روزامو میگذرونم!!! واقعا از چند روز قبل از عید چه برنامه هایی برای خودم میذارم اعم از: مطالعه کردن، آشپزی و شیرینی پزی، درست کردن سالادها و دسرهای متنوع و از همه مهمتر شروع کردن این پایان نامه...
  • من دوباره اومدم!! یکشنبه 4 فروردین 1398 01:35
    سلام به تمام دوستان عزیزم، سال نوی همتون مبارک! ان شاء الله سال جدید برای همتون پر از سلامتی و برکت باشه بدجوری دلم برای خونه مجازی و دنج خودم تنگ شده بود البته هر از گاهی چراغ خاموش میومدم و میرفتم، پست های خاطره انگیز و کامنتهای شما دوستان عزیزمو میخوندم و میرفتم اما اینجا انگار برام از هر جای دیگه آرامشش بیشتره چون...
  • 263
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 9