قانون پایستگی!

شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےقابل توجه دانشجویان سر به هوا مثل خودمشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

 

قانون پایستگی واحدها:شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے  شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

واحدها نه از بین می‌روندشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےو نه پاس می‌شوند،شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال می‌یابند! شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

 

 

 

حال و روزم اینه توی فرجه امتحانام!!شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے      

 

  

 

سر انبیاء هم که بدجوووررر شولوغ پولوغ میشه..شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے       شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے 

حسرت..

دلم واسه زمستونای برفی چند سال پیش اصفهان تنگ شده.. 

 

انگار دیگه زمستونای الآنی غیرت ندارند.. 

زمستون بدون بارون و برف دردناکه!  

دلم زمستون می‌خواد..  

 

 

 

دلم میخواد یه آدم برفی حسابی درست کنم و عخخش کنم..  

دنیا تعطیل!

خدایا!   

آلودگی دل‌هاى آدم‌ها از حد هشدار گذشته!   

دنیا رو چند روز تعطیل نمی‌کنی؟!  

امان از شب امتحان!!

دانشجویان عزیز!   

به لحظات ملکوتی  غلط کردم       از ترم بعد می‌خونم نزدیک می‌شویم

التماس دعا..    

روزهای پرمشغله..

دیروز صبح وقتی اومدم سر کار اولش حوصله نداشتم

اما بعد که یه کم با بچه‌ها خوش و بش کردم سر حال شدم 

کار بدک نبود نه زیاد بود و نه کم!  

ظهر قبل از اینکه برم خونه، رفتیم عیادت گل دختر همکارم  

طفلک پاشو عمل کرده بود  

گناه داشت خیلییی..   آخه دختر فوق‌العاده مهربون و مظلومیه   

ازشون خداحافظی کردم و اومدم

مامانم زنگ زد و گفت زود بیا خونه جوجه گرفتم..  

گفتم: توی راهم دارم میام.

تا رسیدم رفتم از ترشی‌هایی که روز قبل گرفته بودم آوردم و نشستم با کیف خوردم..

یه نوع شور مخلوط بود که خیلی لذت بردم از شوریش و با لذت خوردم 

یه نوع دیگه ترشی تربچه بود که من اصلاً دوست نداشتم!!

خلاصه پای تلویزیون ناهارم رو خوردم و خیلی هم با آب و تاب خوردم!   

اول گذاشتم IFILM و تکرار مدار صفر درجه رو دیدم.. 

آخ که چقدر غم‌انگیزه قصه عاشقی این زینت‌الملوک و سرگرد فتاحی.. 

عاشق سرگرد فتاحی‌ام..  

عجب جذبه‌ای داره.. با متانت،با ابهت و دلسوز.. 

با اینکه چند سری تا حالا از شبکه‌های مختلف این سریال رو دیدم بازم دوسش دارم. 

بعدم گذاشتم شبکه خراسان جنوبی و تکرار قسمت اول پنجره رو دیدم.. 

این سریالو از شبکه تهران دنبال می‌کنم  اما این شبکه دیروز قسمت اولشو گذاشته بود. 

آخ که چقدر من سر این سریال اشک می‌ریزم .. 

از بس آهنگاش قشنگه، بهنام علمشاهی خونده..  

همین آهنگه که چندروزه روی وبمه، واسه همین گذاشتم چون خیلی غم‌انگیز می‌خونه

بخصوص خاکسپاری پیمان خیلی گریه‌دار بود..

خلاصه ساعت 15/4 پاشدم وضو گرفتم و نمازم رو خوندم  

بعد یه چایی لیموی داغ حسابی زدم تو رگ و حسابی کیف کردم 

و یه کم وقت تلف کردم تا ساعت 00/5 بشه و تکرار عشق ممنوع رو ببینم.. 

خیلی دوست دارم این سریال رو..  

چقدر رقص تانگوی مهند و سمر زیبا بود..

حالم از این مهند بهم میخوره که اینقدر دورو و عوضیه..  

از این همه سادگی نهال دلم میسوزه و معصومیتی که توی چشماشه..  

از بس خسته بودم طبق معمول اومدم کنار بخاری دراز کشیدم و خوابم برد.. 

ساعت 00/7 بیدار شدم، سرم خیلی درد می‌کرد.. خواهرم پاشد چایی دم کرد و خوردیم. 

و من گذاشتم شبکه تهران قسمت بعدی پنجره رو دیدیم.. 

بازم یه ذره پاش گریه کردم، آخه مامانه نمیتونه با مرگ پسرش کنار بیاد.. 

همش به این فکر می‌کنم که اگه منم مردم همه همین حس رو نسبت به من دارند؟! 

تموم که شد دوباره هی این کانال و اون کانال ..  

حالا تصورش رو بکنید که اتاقم انگاری یه بمب خورده بود وسطش..  

تازه قسمت بعدی مدار صفر درجه رو هم دیدم.. خاکسپاری زینت‌الملوک..  

اونجا هم یه سری واسه این سرگرد فتاحی و زینت‌الملوک بیچاره گریه کردم.. 

تموم که شد دوباره این کانال و اون کانال  

خیر سرم 1 بهمن امتحانام شروع میشه و ذهنم پاک پاک.. باور کنید هیچی بلد نیستم!

ساعت 00/12 رفتم پای کامپیوتر و آهنگ گذاشتم و هی پاسوربازی ..  

ساعت 45/1 پاشدم تازه یادم افتاده آسمون اتاقم به زمین اومده!!! 

تا ساعت 00/4 صبح نشستم به جدا کردن و پوشه‌بندی وسایلام.. 

از بس که من کاغذ و برگ و رسید و قبض و هرچی که بگین نگه می‌دارم..  

همیشه برای پیدا کردنشون به دردسر می‌افتم

با اینکه پارسال این کار و کردم و همه رو پوشه‌بندی کردم اما بازم تا میخوام اتاقم رو تمیز کنم 

همه‌رو میریزم اون وسط و حالا یا حضرت فیل تو به دادم برس.. 

باید با فیل روشون راه برم..   

ساعت 00/4 صبح از بس گردنم درد می‌کرد رفتم یه دوش گرفتم..  

امروزم امتحان عملی کامپیوتر دارم... مشکلی ندارم و دلهره هم ندارم..  

شب که برسم خونه میرم و اتاقم رو مرتب می‌کنم..  

حالا بدبختی اینه که توی این هیر و ویر قراره خواستگار بیاد.. 

هرچی میگم امتحان دارم کسی گوشش بدهکار نیست.. 

نمیدونم والا من موندم و این قسمتم..  

روزگار دیگریست!

قطار! راهت را بگیر و برو.. 

نه کوه توان ریزش دارد و نه ریزعلی پیراهن اضافه!   

روزگار دیگریست!

از یاد رفتی!

قصه اصحاب کهف یک شوخیست..  

اینجا یک روز که بخوابی همه تو را از یاد می‌برند! 

گل یا پوچ!

همیشه با خدا گل یا پوچ بازی کن..
 

مطمئن باش که برنده می‌شی!
 

 

 

چون خدا همیشه هر دو دستش پره...   

معنای زندگی..

برای زندگی کردن به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز را در تو تشخیص دهد:
 

اندوه پنهان شده در لبخندت را..
عشق پنهان شده در عصبانیتت را..
معنای حقیقی سکوتت را..  

چسب زخم، زخم را بچسب..

پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت: چسب زخم نمی‌خواهید؟ پنج تا صدتومن..

آهی کشیدم و با خود گفتم:

تمام چسب زخم‌هایت را هم که بخرم!  

نه زخم‌های من خوب می‌شود و نه زخم‌های تو.. 

کاش..

کاش کودک بودیم تا بزرگترین شیطنت زندگی مان نقاشی روی دیوار بود، نه دل! 


یه قلب تنها..

باغبانی پیرم.. 

که به غیر از گل‌ها، از همه دلگیرم..  

کوله‌ام غرق غم است.. 

آدم خوب کم است! 

عده‌ای بی‌خبرند!

عده‌ای کور و کرند!  

و گروهی پکرند! 

دلم از این همه بد می‌گیرد.. 

و چه خوب آدمی می‌میرد..   

 

هیچ‌کس تنهایی‌ام را درک نکرد..

حال من دست خودم نیست..

سلام دوستای گلم.. 

حالتون خوبه؟!  

اما من خیلی حالم خوب نیست! 

امروز خیلی دلم گرفته..  

بغض گلوم رو گرفته و فشار میده.. 

دلم میخواد گریه کنم.. 

هروقت یادم می‌افته که بهمن‌ماه باید یک تصمیم سخت بگیرم، انگار میخوام دیوونه بشم.. 

چی کار کنم؟!  

هر موقع از ته دل میخندم یکدفعه که یادم می‌افته چی در انتظارمه لبخند روی لبم می‌ماسه..  

همش میگم نکنه روزای خوشم همین روزاس.. نکنه روزای بدی در انتظارم باشن.. 

نمیدونم چمه.. اما میدونم حالم اصلا خوب نیست..  

دلم خیلی گرفتههه.. 

امشب و تا صبح بیدار می‌مونم و اشک می‌ریزمم.. تا سبک بشم..    

دل من گریه میخواددد...

مشکل توست و به ما ربطی ندارد!!

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید! 

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.. 

همه گفتند: تله موش مشکل توست و به ما ربطی ندارد!  

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید!  

از مرغ برایش سوپ درست کردند!  

گوسفند را برای عیادت‌کنندگان سربریدند!  

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند!  

و دراین مدت موش از سوراخ دیوار به آنها نگاه می‌کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می‌کرد...