تا صد می توانستم بشمرم ده تا ده تا و اشتباه، و پناهگاه تو کمد بود و میز و صندلی های کهنه که زود پیدا می شدی. این روزها، تمام ستاره های کهکشان را هم که بگردم، جز تن های مبهم و نبودن تو، چیزی نمی یابم. کجا پنهان شده ای ؟
سلام خوشبختانه اینجا مردمانی هستند که سالها خفته اند و نامشان ورد زبان است........ ادیسون . برادران ویلبر رایت . گراهامبل . امام حسین و ....... دکتر حسابی . حافظ شیراز . خواجه نصیر طوسی . سعدی و......... ببینید اگر بخوام بنویسم جا کم میارم
عملکرد خوب شما خانه ای در یاد مردم می سازد
نام مردانی بزرررگ..
تصورش هم در ذهنم نمیگنجد!
قابل هضم نیست این همه بزرگی..
امیدوارم روزی در ذهن و قلب این مردم جایی داشته باشم..
سپیده جان سلام ممنون از حضورتون شما هم وبلاگ قشنگ و زیبایی دارید . گاهی اوقات اشعار شناور در اندیشه دیگران حرفها نهفته دل ماست که کلامی برای بیانشان نمی جوییم و رنگین کلام حاصل آن اندیشه هاست برای همیشه با تو بودن وبلاگ قشنگتون رو لینک کردم . شادباشی و شاد زی
سلام دوست من ممنون که بهم سر زدی!!! شما رو لینک کردم!!! هم موافقم ..هم مخالفم با این حرف!! چون تجربه هر دوشونو داشتم! ولی اگه ادم خودش بخواد میتونه یه کاری کنه از یاد نبرنش! یه جاهایی واقعا از اینکه یادم کردن غافلگیر شدم!! چون انتظارشو نداشتم!!
سلام..
خواهش میکنم.. لطف کردید..
حالا چرا اینقدر متعجب؟!!!!!
ولی من بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید سعی کردم نه دل کسی رو بشکنم و نه آتیش به دل کسی بندازم!!
حتی سعی کردم کسانی که در حقم بیانصافی کردن به یادشون باشم و یا حداقل اینکه در همه لحظات زندگیم دعاشون کنم..
زندگی مثل یک تاب است که هم میتواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم زن. اگر هر بار که تاب میخوری احساس شگفتی کنی لذت تاب خوردن را حس خواهی کرد. در زندگی هم هر کری را که انجام می دهی احساس شگفتی کن
زوزه ی گرگ همین نزدیکیست همینجا زوزه اش از سر تنهایی ست یا سردی دی نمیدانم جثه اش پیدا نیست ... تنها صدایش را مینمایاند از سر ترس است یا بی خبری از من نمیدانم
چقدر عکس بامزه ای سپیده فک کنم قطره آهن زیاد خورده کوچیک مونده
ممنون که سرزدی و لینکیدی-شمارو لینک شده اید قبلا
مرسی
آره فکر کنم..
ممنون از تو مینای عزیزم که بهم سرزدی..
تا صد می توانستم بشمرم
ده تا ده تا و اشتباه،
و پناهگاه تو کمد بود و میز و صندلی های کهنه
که زود پیدا می شدی.
این روزها،
تمام ستاره های کهکشان را هم که بگردم،
جز تن های مبهم و نبودن تو،
چیزی نمی یابم.
کجا پنهان شده ای ؟
به خواب غفلت!
خیلی این عکس غم انگیزه
دلم گریه میخواد
آره..
گریه کن شاید سبک بشی..
من گریههامو کردم..
اما نمیدونم چرا سبک نشدم!!
سلام
خوشبختانه اینجا مردمانی هستند که سالها خفته اند و نامشان ورد زبان است........
ادیسون . برادران ویلبر رایت . گراهامبل . امام حسین و ....... دکتر حسابی . حافظ شیراز . خواجه نصیر طوسی . سعدی و.........
ببینید اگر بخوام بنویسم جا کم میارم
عملکرد خوب شما خانه ای در یاد مردم می سازد
نام مردانی بزرررگ..
تصورش هم در ذهنم نمیگنجد!
قابل هضم نیست این همه بزرگی..
امیدوارم روزی در ذهن و قلب این مردم جایی داشته باشم..
سپیده جان سلام ممنون از حضورتون شما هم وبلاگ قشنگ و زیبایی دارید . گاهی اوقات اشعار شناور در اندیشه دیگران حرفها نهفته دل ماست که کلامی برای بیانشان نمی جوییم و رنگین کلام حاصل آن اندیشه هاست برای همیشه با تو بودن وبلاگ قشنگتون رو لینک کردم . شادباشی و شاد زی
سلام..
واقعاً تحسین میکنم این همه حس زیبا رو ..
موفق باشید..
شما هم لینک شدید..
از آپ وبتون باخبرم کنید..
سلام دوست من
ممنون که بهم سر زدی!!!
شما رو لینک کردم!!!
هم موافقم ..هم مخالفم با این حرف!!
چون تجربه هر دوشونو داشتم!
ولی اگه ادم خودش بخواد میتونه یه کاری کنه از یاد نبرنش!
یه جاهایی واقعا از اینکه یادم کردن غافلگیر شدم!!
چون انتظارشو نداشتم!!
سلام..
خواهش میکنم.. لطف کردید..
حالا چرا اینقدر متعجب؟!!!!!
ولی من بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنید سعی کردم نه دل کسی رو بشکنم و نه آتیش به دل کسی بندازم!!
حتی سعی کردم کسانی که در حقم بیانصافی کردن به یادشون باشم و یا حداقل اینکه در همه لحظات زندگیم دعاشون کنم..
چون معتقدم هرکسی نون قلب خودش رو میخوره!!
زندگی مثل یک تاب است که هم میتواند سرگرم کننده باشد و هم حال به هم زن.
اگر هر بار که تاب میخوری احساس شگفتی کنی لذت تاب خوردن را حس خواهی کرد.
در زندگی هم هر کری را که انجام می دهی احساس شگفتی کن
کاملاً باهاتون موافقم..
زوزه ی گرگ همین نزدیکیست
همینجا
زوزه اش از سر تنهایی ست یا سردی دی
نمیدانم
جثه اش پیدا نیست
... تنها
صدایش را مینمایاند
از سر ترس است یا بی خبری از من
نمیدانم
منم اومدم سرزدم...راست میگن وبلاگت قشنگ بود...مرسی
سلام دوست من..
بسیار زیبا و پرمعنا بود..
خوش اومدی..
لطف داری عزیزم..
این حقیقت است که از دل برود
هر آنکه از دیده رود...
متأسفانه
این شبــــهای بــــارانــــی
غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی
بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می آیـــــی
به احســــاست قســــــم یــــک شب
دلم می میرد از حسرت و من آهسته می گویم :
تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـی آیــــی ....
بسیار زیبا و تأثیرگذار بود..
زخمی بر پهلویم است روزگار نمک میپاشد
من پیچ و تاب میخورم
همه گمان میکنند من میرقصم
نمیدانند که از درد و غم به خود میپیچم و میخندم!!
مبادا دشمن به شاد شوم!
آخـــــــِــی
خیلی قشنگ و پر معنا.....
اما حیف که واقعیت دارد..