اینم روزانه سه شنبه هفتم اردیبهشت 1400

سه شنبه ساعت 4 سحریمو خوردمو اذان رو که گفتند نمازمو خوندم و یه کوچولو بیدار بودم بعد خوابیدم که صبح باید میرفتم سر کار!

صبح یه کوچولو خواب موندم ساعت 8:15 دقیقه رسیدم سر کار!

روز شلوغ و پلوغ و اعصاب خورد کنی بود اما از اون روزایی که خیلی کاری از پیش نمیره بود!

ساعت 14:00 رفتم نمازمو خوندمو ساعت 14:40 دقیقه خروج زدمو آروم آروم قدم زنان رفتم سمت هزارجریب که با اتوبوس دروازه دولت برم چون ساعت 16 یک قرار کاری داشتم با مدیریت کلینیک ویژه بیمارستان خورشید!

اتوبوس سوار شدم و ایستگاه کتابخانه مرکزی پیاده شدم و رفتم به سمت کلینیک ویژه

تو راه دیدم یه نونوایی پرچم برای میلاد امام حسن زده بود  و داشت نون نذری میداد اما من روم نشد برم بگیرم!

اما تو دلم گفتم امام حسن برسون 

من منتظر نشونه تولدتم که هر سال برام میرسونی

ساعت 15:10 دقیقه رسیدم کلینیک و منتظر مدیر کلینیک شدم و توی این فاصله داشتم ادامه روزانه روز قبل رو مینوشتم!

رفتم دقیقا نشستم روی صندلی روبروی اتاق مدیر ساعت 15:40 دیدم در اتاقشون باز شد. رفتم باهاشون صحبت کردم و ایشون منو معرفی کردند به قسمت نوار قلب.

آهان یادم رفته بود بگم مسئول کلینیک ویژه از معاونت درمان شنبه باهام تماس گرفتند و گفتندطبق درخواست خودت برای روزهای خالی که داشتی 2 روز در هفته میتونی بری کلینیک خورشید برای نوار قلب گرفتن؟!

گفتم: آخه من بلد نیستم گفتند کارشناسشون بهت یاد میدن

گفتم: باشه چشم.گفتند: امروز میتونی بری؟ گفتم: نه امروز برنامه ام پر اما سه شنبه حتما میرم

خلاصه رفتم و با مسئولشون آشنا شدم. کار را بهم یاد دادند ولی خب یه کم سخته و خیلی باید حواس آدم جمع باشه که نوار قلب طرف دقیق در بیاد. 

توی زمانی که مریض نداشتیم با هم خیلی صحبت کردیم و گفتیم و خندیدیم. 

کلا اون روز 3-4 تا مریض بود ولی میگفتند شنبه ها شلوغه و قرار شد برای اینکه من راه بیفتم شنبه هم تشریف بیارن که من دیگه اوکی بشم!

ساعت 19:45 بود 


یه تیکه اش رو توی اتوبوس نوشتم و دیگه از اینجا به بعدشو ننوشتم ...