دلم یه ذره همت میخواد!!!

سلام دوستای عزیزم، خوبین؟ 

امیدوارم 4 روز از تعطیلات نوروز رو به خوبی و خوشی سپری کرده باشین ...

منم همچنان با تنبلی دارم روزامو میگذرونم!!!

واقعا از چند روز قبل از عید چه برنامه هایی برای خودم میذارم اعم از: مطالعه کردن، آشپزی و شیرینی پزی، درست کردن سالادها و دسرهای متنوع و از همه مهمتر شروع کردن این پایان نامه لعنتی!!!

گفتم پایان نامه دیشب خواب میدیدم پروپوزالم رو تموم کردم و تحویل دادم اینقدر خوشحال بودم که نگو!!!

این بزرگترین قورباغه زندگی منه که هرجوری هست باید قورتش بدم!!!

ان شاء الله از امروز 6 فروردین شروع میکنم و بخش اعظم وقتم را برای این کار میگذارم تا ان شاء الله تا پایان تابستان اگر بشه که دفاع کنم و اگر نشد ان شاء الله تا پایان ترم پاییز!

حیف این روزهای جوونی که چقدر داریم به بطالت میگذرونیم!

شب ها تا دیروقت بیدار، روزها تا لنگ ظهر خواب، کار مهمی الا نماز انجام نمیدیم!!!

اما من عجیب حس میکنم امسال سال فوق العاده ای برای من هست! 

پر از خبرای خوش، پر از خیر و برکت و پر از رزق های مادی و معنوی!

احساس میکنم حضرت زهرا (س) سال منو تضمین کردند!

جاتون خالی امسال شب عید رفتم به دوستان کانون حدیث راه عشق که هر ساله اعتکاف برگزار میکنند سر بزنم و سال جدیدم را هنگام تحویل سال در مکانی مقدس در جوار حضرت زینب دختر امام موسی بن جعفر (ع) شروع کنم!

شنیده بودم که هر کس هنگام تحویل سال مشغول نماز حضرت زهرا باشه تا آخر سال رزقهای معنوی و مادی خوبی نصیبش میشه. 

البته دکتر بانکی اعلام کرده بودند که نماز امام زمان (عج) را بخونید ولی نمیدونم چرا من خیلی دلم میخواست نماز حضرت زهرا (س) را بخونم. 

سال جدیدم را با یاد و ذکر حضرت زهرا (س) شروع کردم که حس میکنم با برکت زیادی همراه باشه ..

بعد از نماز با بچه ها روبوسی کردیم و دور هم بودیم، یکی از دوستانم که هر ساله مسئول برگزاری اعتکاف بود امسال اومده بود با نی نی 5 ماه اش!!!

قربونش برم ماشاء الله یه دخمل ناز و خوشمزه با موها و چشمهای مشکی!

مگه من دل میکندم از این بچه از بس بوسش کردم لپاش قرمز شده بود!!

خلاصه ساعت 3 چراغها رو خاموش کردیم بخوابیم که صدای گریه اش بلند شد مامانش میگفت اصلا دوست نداره بخوابه همش میخواد بیدار باشه. خلاصه با مکافات خوابوندش.

سحر بچه های اجرایی پا شدند سحری معتکفین رو بدن اما من خواب بودم که با صدای گریه نی نی بیدار شدم، مامانش میخواست روزه بگیره. پا شدم نی نی رو گرفتم آرومش کردم تا مامانش بتونه سحری بخوره. تا بعد از نماز صبح توی بغلم بود نمیدونید چه حس خوبی بود، خیلییی کیف داد. 

نماز صبح رو که خوندیم دوباره خوابیدیم.

خلاصه  تا پیش از ظهر پیش بچه ها بودم بعدش هم رفتم زیارت حضرت زینبیه و ازشون برای خوشبختی،عافیت، عاقبت بخیری همه جوونا مخصوصا خودم دعا کردم، ان شاء الله که همه جوونا عاقبت بخیر بشن ان شاء الله .. 

بعدشم اومدم خونه و به خانواده عزیزم تبریک گفتم..

ان شاء الله همه دوستان عزیزم به حاجت های مهم زندگیشون برسن .. الهی آمین .. 

نظرات 2 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 5 فروردین 1398 ساعت 08:21 ق.ظ

سلام اجی خوبی ان شاءالله که به هدف هات میرسی اجی و امسال سال خوبی برات باشه پر از خبرهای خوب و سلامتی نمازت هم قبول باشه اجی

سلام عزیزم، توام همینطور، مرسی گلم

یلدا دوشنبه 5 فروردین 1398 ساعت 01:08 ب.ظ http://ayenehaaye-naagahan.blogsky.com/

سال نو مبارک عزیزم.ان شاء الله امسال به خواسته هات برسی.منم کلی دعا کن...می بوسمت

سلام یلدا جان، سال نوی تو هم مبارک عزیز دلم فدات بشم ان شاء الله تو هم همینطور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد