روزانه 9

سلام مهربونا 

این هفته برامون 2 روز کاری و 3 روز دورکاری در نظر گرفتند که من شنبه، یکشنبه و سه شنبه رو دورکار بودم و قرار شد دوشنبه و چهارشنبه رو برم سر کار که دوشنبه صبح حالم اصلا خوب نبود بخاطر همین نرفتم سر کار

تا ظهر استراحت کردم ولی باید کلینیک رو حتما میرفتم!

ساعت 3 پاشدم آماده بشم برم حال درست درمونی نداشتم بخاطر همین اسنپ گرفتم رفتم!

توی مسیر بودم که بهم زنگ زدند!

ساعت 15:45 رسیدم سریع چهره زدمو رفتم کلیدارو بردارم چندتا مریض بیشتر نبود!

رفتم که میزارو  بچینم که خانم دکتر رسیدند!

سلام و احوالپرسی کردیمو خانم دکتر گفتند حالت چطوره؟!

گفتم اصلا خوب نیستم!

دیگه خانم دکتر بنده خدا کلی کمکم کردند برای چیدن میزها!

رفتم استیشن و از شانس گند من  بیشتر مریض ها باردار بودند که باید وزنشون رو میگرفتم!

خلاصه که هی مریض می اومد حدود 20 تا مریض داشتیم!

یه مریضم داشتیم که نگفت به من کرونا دارم!

باردار بود فقط گفت من برم تو ماشین بشینم کی بیام؟! 

گفتم یه نیم ساعت دیگه

بعد از یه ربع دیدم بچه های پذیرش زنگ زدند که این بیمار میگه بارداره ولی میگه کرونا داره و استعلاجی میخواد بیاد اینجا یا ریه؟

خلاصه گفتم ابنجا نیادا بره ریه. گفت: دفترچه اش پیشتون

دیدم وای این همونه که گفت برم تو ماشین

گفتم خب چرا نگفت کرونا داره؟! 

کلی باردار داریم اونا گناه دارن!

وای حالا داشتم دیوانه میشدم. دستامو حسابی الکلی کردمو بعدم کلی گوشی و عینکمو الکلی کردم دوباره دستامو الکلی کردم به پیشونیم زدم. 

گفتم خدایا بخیر بگذرون من هم ریه خودم یه ذره مشکل داره

هم ریه مامانم داغونه!

من دو تا ماسک زده بودم اونم ماسک زده بود اما خب بازم دلواپس بودم!

از فردا حتما شیلد هم میزنم!

خلاصه دیگه تمام مریض ها که کارشون تموم شد با خانم دکتر یه 5 دقیقه ای نشستیم به گپ زدن!

یهو خانم دکتر گفتند پاشو تا مترو برسونمت، گفتم نه خانم دکتر شما تشریف ببرین من مزاحمتون نمیشم! 

گفتند نه نمیشه!

گفتم آخه معطل میشید باید اینارو جمع و جور کنم برگه بیمه ها رو هم بنویسم!

خانم دکتر تند تند تمام وسایل رو میزارو کمکم جمع کردند و دستگاه سونو کیت رو تمیز کردند حسابی خجالت زده شدم داشتم آب میشدم. بعدش گفتند تو بشین من برگه بیمه ها رو مینویسم فقط تو چک کن!

وای الهی دورشون بگردم یه خانم دکتر مهربون و دوست داشتنی که از ابتدای آشنایی با کارشون و اخلاقشون تصمیم گرفتم ان شاء الله هر وقت ازدواج کردم و تصمیم گرفتم نی نی دار بشم تحت نظر ایشون باشم.

برگه بیمه ها رو که چک کردم خانم دکتر گفتند من میرم زایشگاه یه مریض دارم ویزیتش کنم توام زودتر کاراتو بکن بیا پارکینگ. 

خلاصه سریع همه چیز رو چک کردم و درها رو قفل کردمو کلید و برگه بیمه ها رو تحویل دفتر ریاست دادم و چهره زدم و اومدم خارج بشم دیدم بنده خدا خانم دکتر منتظرم بودند تو پارکینگ!

یهو گفتند من تا دم خونه میرسونمت هرچی اصرار کردم که نه خانم دکتر فایده نداشت. برای اینکه من معذب نباشم به شوخی گفتند تو که حالت خوب نیست منم چهارشنبه باهات کلی کار دارم. واقعا خجالت کشیدم! 

خیلی ماه و عزیزند، ان شاء الله بتونم محبتاشون رو جبران کنم!

خلاصه رسیدیم سر کوچه اصرار داشتند تا دم در منزل برسونن که من امتناع کردم چون بچه هاشون توی منزل تنها بودند!

از خانم دکتر تشکر و خداحافظی کردم و پیاده شدم رفتم سمت شیرینی فروشی زولبیا بامیه بگیرم که نداشت!

رفتم دم مارکت 2 تا بستنی قیفی وانیلی گرفتم با یه دونه عروسکی و اومدم خونه اول لباسامو در آوردم بعدم دستامو حسابی شستم و یکی از بستنی قیفی ها رو خوردم اون یکی رو برای سحر گرفته بودم که گذاشتمش تو فریزر، بعدم عروسکیه رو خوردم و اومدم سماور رو روشن کردم و یه چایی برای خودم دم کردم و خوردم و اومدم تو تختم دراز کشیدم تا ساعت 11:57 که از خواب پریدمو یادم افتاد قرآن و زیارت عاشورامو نخوندم!

اعصابی ازم خورد شده بود که حد نداره!

تا 12:20 خوندمو دیگه خوابیدم!

میخواستم به جای استعلاجی دوشنبه امروز رو برم که جبرانش بشه اما دیدم اصلا حالم روبراه نیست بخاطر همین نرفتم و تا ساعت 12:30 خواب بودم.

تازه ظهر با تلفن عمه ام از خواب بیدار شدم!

سماور و آبش رو عوض کردم و اینقدر جوشید تا ساعت 14:20 که آبش نصفه شد. دیگه یه چایی دم کردم با نصف تی تاپ خوردمو یه ذره پفک!

آهان یادم رفت بگم دیروز تا امروز شیفت مامان من بود که بره خونه مادربزرگم!

یه کم جوجه بود خوردمو دوباره یه چایی و دیگه یه ذره تو اینستاگرام چرخیدم و یه کم پیامای دوستامو تو واتساپ چک کردمو یه جورایی خودمو سرگرم کردم!

فردا هم باید برم سر کار از صبح تا شب!

 خدا بخیر کنه ...

پ.ن 1: پنجشنبه گلوم عفونت کرده بود آب گلومو نمیتونستم قورت بدم لوزه و گلوم پر عفونت بود اما از ترس کرونا نرفتم دکتر و خوددرمانی کردم حالا چد روزه گوشم درد میکنه امروز چکش کردم عفونت داره عین پارسال که تو تابستون عفونت کرد با اینکه کلی آموکسی کلاو خورده بودم دکتر میگفت بازم عفونت داره! دکتر گفت گلودرد چرکی داشتی زده به گوشت! حالا فکر کنم این سری هم همینطور شده چون دقیقا علایم و دردای پارسال رو دارم و هم درد داره هم تیر میکشه! دقت کردید وقتی میباره دیگه میباره!!!

پ.ن 2: خیلی کار عقب افتاده دارم که باید بهشون رسیدگی کنم و به خودم قول دادم از فردا چندتاشون رو اوکی کنم!

پ.ن 3: رمضان مبارک، منو یادتون نره خیلی دعا کنید منم اگر قابل باشم همه ی آدمای رو کره خاکی بخصوص مخاطبین وبلاگمو دعا میکنم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد