یه روز پر از مشغله!!!

امروز روزی نبود که بر وفق مرادم باشه!

صبح ساعت 8:10 دقیقه رسیدم اداره! 

تا ظهر کلی کار روی سرم ریخته بود، خیلی بد بود UPS ها خراب بود، برق قطع شد! 

با کلی کار force که به زور تا ظهر یه سریش تموم شد! 

ساعت 13:45 دقیقه ناهارمو خوردم، چلوکباب بود با ترشی، خیلی لذیذ بود و بخصوص با ترشی چسبید!

سوار اتوبوس شدم، رفتم دانشگاه! 

اول رفتم کارت تغذیه‌ رو شارژ کردم بعدم رفتم سر کلاس! 

اولین نفری بودم که وارد کلاس شدم، چندتا از بچه‌ها اومدن!

استاد گفته تا یک ربع بعد از من دیگه کسی نیاد اما تا 3:30 همینطور یکی یکی اومدن! 

دیگه استاد کلافه شده بود! 

بعد از چند دقیقه استاد احساس کرد که بچه‌ها حوصله گوش دادن ندارن کلاس رو تعطیل کرد! 

اینم از بی مزه بازی یه سری بچه‌ها!!! 

متأسفانه دانشگاه رو با جای دیگه اشتباه گرفتند!!

با دو تا از بچه‌ها رفتیم توی نمازخونه بقیه ناهارمو خوردم اونم با ترشی! 

خیلی سرد بود و با هزار بدبختی و لرز شدید و سرما به ذره خوابیدیم! 

ساعت 4:30 که خوابیدیم ساعت 5:05 دقیقه با حول و استرس بیدار شدیم، یکی از بچه‌ها رفته بود!

کیفم رو اون یکی دوستم برد و من رفتم وضو بگیرم بیام نماز بخونم.

خیلیییی سرد بود، حسابی لرز کرده بودم.

آخر با آب یخ وضو گرفتمو با احساس سرمای شدید اومدم نمازمو خوندم.

سریع رفتم سر کلاس، ساعت 5:30 بود، 20 دقیقه بود کلاس شروع شده بود.

کلاس تاریخ معاصر داشتیم و صحبت از کوروش و داریوش بود، بسیاررر جذاب بود.

ساعت 6:25 دقیقه کلاس تموم شد. 

من رفتم یه دونه پفک خریدم و یه کوچولو خوردم. 

دیدم خیلییی سردمه یه چایی با بیسکوییت گرفتمو رفتم نشستم توی کلاس خوردم! 

گرم شدم تا اینکه بعد از 40 دقیقه معطلی استاد اومد سر کلاس! 

کلی طول کشید تا 8:25 دقیقه! 

ساعت 8:32 دقیقه توی ایستگاه اتوبوس بودم و میلرزیدم اما دریغ از 1 اتوبوس! 

10 تا اتوبوس اومد اما نامردا آخر ایستگاه دیگه بر نمیگشتند! 

خیابونا سرد و تاریک و وحشتناک بود .. 

تا ساعت 9:10 دقیقه اونجا بودم اما اتوبوس نیومد، آخر رفتم و دم یه سوپر و ازش خواهش کردم برام آژانس بگیره!

ساعت 9:50 دقیقه رسیدم خونه و همینطور میلرزیدم! 

رفتم یه دوش گرفتم، فکر کنم ترشی‌ها کار خودش رو کرد!

سمت راست گلو و گوشم خیلی درد میکنه! 

لوزه‌ام ورم کرده و آب گلومو نمیتونم قورت بدم! 

ترشی، سوز و سرما، نمازخونه یخ، معطلی توی ایستگاه اتوبوس کار خودشو کرد! 

فکر کنم گلوم داره چرک میکنه!

خدا فقط به خیر بگذرونه ایندفعه!

الانم که از خستگی و درد خوابم نمیبره ..

این ترم خیلی درسام سنگینه تا 3 شنبه هر روز دانشگاه دارم!


خسته ام .. 

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 08:36 ق.ظ http://www.sepidehman.blogsky.com

عزیزم نمى شه اون یه ایستگاهو پیاده برى یا تاکسى بگیرى؟یادروزهاى دانشگاه خودم افتادم کا,ودرس واسترس
ولى پایانش خوش بود خداروشکر
راستى برودکترامپول بزن خوب شى

خیلی اونجا خلوته، ایستگاهش هم همیشه خلوته، تاکسی هم که نیست!

اما یه روزایی همه این روزا خاطره میشه!

فکر کنم فعلا لازم نیست، گلوم یه کم درد میکنه، دیشب یه دونه adult cold با آموکسی سیلین خوردم، ایشالا که جواب بده ..

نیکا یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 10:09 ق.ظ http://nika-1368.blogsky.com/

سلام دوست عزیز وب خوبی داری
پیش منم بیا خوشحال میشم
اگه با بادل لینک موافقی خبربده بلینکمت
ممنون[لبخند]

آذین یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 12:51 ب.ظ http://i64.blogsky.com/

آخی یادش به خیر دانشگاه.چقدر دلم دوباره کلاس و دانشگاه میخواد.
عزیزم شما با این بدن ضعیف و آماده برای ویروس چرا اینقدر بد با خودت رفتار میکنی؟؟؟ ترشیو آب یخ و نماز خونه یخ خوابیدن یه مدل خودکشیه؟؟!! بعد انتظار داری گلوت درد نکنه؟!!
انشالله که طوری نیست و چاییدی و رفع میشه عزیزم

آره واقعاً همش هول میزنیم کی ترم تموم میشه!

وقتی هم که تموم میشه کلی افسوس میخوریم ..

واقعاً خیلییی بدنم ضعیفه!

مجبور بودم وضو بگیرم، آب گرم هم نبود!!

آره، درد و سوزش گلوم خیلییی کمتر شده به لطف خدا و اثر قرصا!

مهربان یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 01:39 ب.ظ http://man-tanham.blogsky.com

ووووی چه روز شلوغی داشتی!!!! خوش به حالت! کاش منم مثل تو بودم

بی نهایت شلوووغ ..

ای باباااا، دارم میمرم از خستگی دخترررر ..

انگار یه کامیون از روم رد شده ..

سپیده مامان درسا دوشنبه 11 اسفند 1393 ساعت 12:47 ب.ظ http://www.nafasezendegi.blogsky.com

سرما رفته تو وجودت عزیزم ، یکم گرم پوش کن خودتو و غذاهای گرم بخور تا بهتر شی

مرسی عزیزم، خداروشکر بهترم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد