روز پرستار مبارک ..

امروز تولد حضرت زینب (س) که مصادف با روز پرستارم هست!

دست پرستاران عزیز و دلسوز را به گرمی می‌فشاریم و از خدا میخوام والاترین اجر رو بهشون هدیه کنه .. 

مناسبت این پست بخاطر تولد حضرت زینب (س) و تشکر از زحمات دوست خوبم ملیحه پرستار عزیزی 

که با سختی‌های این شغل مبارزه میکنه فقط به خاطر اینکه مریض‌ها کمتر احساس درد کنند .. 

 

ملیحه پرستاری دلسوز، مهربون و مسئولیت پذیر که من به عنوان یک دوست بهش افتخار میکنم ..  

یک ماه پیش که رفتم وبلاگ ملیحه این پستش خیلی به دلم نشست ..

اولین باری که خوندمش اشکم در اومد .. 

اینقدر با احساس نوشته بود که چند بار خوندمش .. 


من پرستارم

میدانی؟؟ تمامی آخر هفته ها که تو به گردش و میهمانی میروی، من n بار شیفتم.

بارها لحظه تحویل سال نو را

بارها مسافرت با خانواده را

بارها دوری از خانواده در شرایط بیماری و جراحی آنها را

بارها دیدن لحظات شادی و غم عزیزانم را

از دست داده ام...

من پرستارم

پرستار تو، پرستار او

اما گاهی پرستار کودک خود نبوده ام و طفل بیمارم را در خانه رها کرده ام به اجبار...

چون باید از یک ماه قبل بیماری فرزندم را حدس میزدم، تا بتوانم کنارش باشم!!!

من پرستارم

من اگر نباشم، بیمار در اثر عدم مراقبت میمیرد

ظاهرا من کلید گمشده ی چرخه ی درمانم که به هیچ قفلی نمیخورد!

آنقدر مرا در ابراز وجود سرکوب کرده اند

که حتی انگیزه ای برای به روز کردن سوادم ندارم.

سوادی که یک روز سرلوحه خدمتگزاریم میدانستم.

اینجا کسانی فرمانروایی میکنند که فریاد میزنند ما رئیسیم و تو حتی گاهی مجری هم نیستی!

حقوق و درآمدم مطابق زحماتم نیست...

اضافه کاری ام زیاد

درآمدم کم

انگیزه ام کمتر و کمتر

تنها پاسخی که میشنوم این است

"اجرت با خدا"

عوضش در آن دنیا خوشبختی!

من پرستارم..


ملیحه جان بر دستان پر مهر و زحمتکشت بوسه می‌زنم..

پیامبر اکرم (ص): 

کسی که برای برآوردن نیاز بیماری تلاش ‏کند، خواه نیاز او برآورده شود یا نه، همانند روزی که از مادر متولد شده است از گناهان ‏پاک می ‏گردد.


خوش به حالت و روزت مبارک!

نظرات 13 + ارسال نظر
آذین سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 01:20 ب.ظ http://i64.blogsky.com/

واقعا شغل سختی دارن. خسته نباشن همه شون
روزشون هم مبااارک

واقعاً خیلی شغل پرخطر و پر از استرسه ..

اجرشون با حضرت زینب (س) ..

سپیده مامان درسا سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 03:02 ب.ظ http://www.nafasezendegi.blogsky.com

روزشون مبارک

هستیا سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 09:33 ب.ظ http://zk-hastia.blofga.com

وز میلاد بانوی بزرگ اسلام، پرستار تمام نیکی ها
پرستار تن رنجور ولایت، پرستار ارزش های مقدس
عاشورا، زینب کبری(س) بر همه پرستاران و پیروانش مبارک باد.[گل]

ملیحه چهارشنبه 6 اسفند 1393 ساعت 02:47 ب.ظ http://bbm.parsiblog.com

واااااای سپیده جون !!!! ممنونم !!!! ممنونم !!!! واقعا جا خوردم ، خیییییلی ذوق زده شدم ... بازم ممنون

قربونت برم ملیحه عزیزمممم، کمترین کاری بود که میتونستم انجام بدم نازنینم ..

روزت مبارک عزیز دلمممم

میلاد تتری چهارشنبه 6 اسفند 1393 ساعت 06:58 ب.ظ

همه ما هم میتوانیم پرستار باشیم... پرستار یک دوست... پرستار یک رهگذر... پرستار زخم‌های کهنه... .

100 درصد همینطوره ..

شاید شیعه چهارشنبه 6 اسفند 1393 ساعت 07:23 ب.ظ

یه دونه موز خریدم شد 1100 تومن
پوستشو کندم گذاشتم رو ترازو وزن کردم.
وزن پوستشو در 1100 ضرب کردم بعد تقسیم بر وزن کل موز کردم، قیمت پوستش شد 450 تومن!
هیچی دیگه، پوستش رو هم خوردم!!!

اشکالی هم نداره ..

نوش جان!

میلاد تتری پنج‌شنبه 7 اسفند 1393 ساعت 06:15 ب.ظ

سلام.
سپیده خانم!
من از قلم و تفکرات و ادب و احساسات شما خیلی خوشم اومده!!!
لطفا یا به شماره تلفن بنده که در چندین پست برای شما گذاشتم زنگ بزنید یا این پیام رو به صورت عمومی نشون بدید تا همه متوجه درد دل بنده بشوند!!!
تشکر

سلام.

شما لطف دارید، اما من چنین شخصیتی ندارم و اون آدمی نیستم که شما فکر میکنید که تا هر کسی بهم ابراز احساسات کرد جواب بدم!

یعنی شما اینقدر منو بی شخصیت فرض کردید که بهم شماره تلفن بدید و انتظار داشته باشید که باهاتون تماس بگیرم؟!

من نه آدم بی شخصیتی هستم که اهل این مدل ارتباطات باشم و نه نیازی میبینم که بخوام پامو از خط قرمزها و چارچوب‌های خودم فراتر بگذارم!

اگر چنین آدمی بودم هم توی اطرافم پر بود از این مدل آدمها و هم توی وبلاگم هر چند وقت یکبار از این نوع درخواست‌ها برام پیش میاد!

توی اجتماع و اطرافم چنین شخصیت و تفکراتی ندارم، چه برسه توی فضای مجازی!

سعیده پنج‌شنبه 7 اسفند 1393 ساعت 07:01 ب.ظ

کار واقعا سخت و طاقت فرسایی دارن.
خدا حتما اجر ویژه ای بهشون میده.

100 درصد همینطوره ..

میلاد تتری جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 07:59 ق.ظ

سلام.
قبلا شنیده بودم که در آخر الزمان، خوب، بد می شود و بد، خوب!!!
واقعا متأُسفم که پیشنهاد برای ایجاد یک رابطه انسانی و اسلامی، تبدیل شده است به بی شخصیتی!!!
واقعا متأسفم که تمامی مردهای دور و برتون رو با یک چوب می زنید و همه را مثل هم می بینید!
سرکار خانم!!!
بنده متأهل هستم و دخترم، 2 سالش است!
ولی اولین باری که راهم به وبلاگ شما افتاد، آن قدر شما را خسته و زخم دیده دیدم، که بی تفاوت گذشتن را خلاف انسانیت و دین محمد(ص) دیدم... .
از خط قرمزها و چارچوب هایتان، قفسی فولادی برای خودتان ساخته اید و لحظه به لحظه در این قفس، تنهاتر و از پا افتاده تر می شوید... منتظر معجزه نباشید... هر طلوع آفتاب، یک معجزه است... .

علیک سلام.

بله، مگه نمیدوستید آخرالزمانه؟

خیلی عذر میخوام، اما میشه این ارتباط انسانی و اسلامی توی محیط مجازی و وبلاگ هم باشه، حتما نیازی به شماره موبایل دادن نیست!

شما اگر میخواستید برادری در حق من بکنید میتونستید با همین کامنت گذاشتن توی وبلاگم انسانیت خودتون رو ثابت کنید و با این کارتون منو معذب نکنید!

من ترجیح میدم خودمو توی این قفس فولادی زندانی کنم و تنهاتر و از پا افتاده تر بشم اما دغدغه‌ای به دغدغه‌هام اضافه نشه!

مگه شما خدا هستید؟!

من فقط به خدا توکل کردم، از خودش میخوام که معجزه رو برام خلق کنه!

من به توانایی خدا اعتماد دارم و میدونم که معجزه صورت میگیره ...

من فقط و فقط دستم را به سوی او دراز کردم نه شما!

متاسفانه خیلی خودتون رو جدی گرفتید!

فاطمه جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.sepidehman.blogsky.com

راست می گی پرستارا خیلی زحمت می کشن.
متنشم خیلی قشنگ بود.

آره بنده خداها ...

بخصوص اونایی که وجدان کاریشون بالاست مثل ملیحه ..

میلاد تتری جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 03:26 ب.ظ

به نظر این بنده‌ی تحقیر و به تأیید و اظهار علماء و صاحبان معرفت، "آخر آخر آخرالزمان" است... آنفدر به آخرش نزدیک شده‌ایم که باید برای بعد از آخرالزمان برنامه‌ریزی کنیم... اول بعد از آخرالزمان، نوبت نسل ماست... .
سعی کردم اما نشد... کامنت و پیام، بی فایده نبود اما بسیار کم فایده بود... مثل اینکه بخواهم که چمن‌های یک زمین فوتبال را به تنهایی و فقط با یک قیچی ساده، کوتاه بکنم!!!
من، خدا نیستم اما یه بند انگشت که شعور دارم!!!
داستان قشنگی را یکی از دوستان اهل فضل فرمودند:
قایق مردی دچار طوفان شد و کشتی اش شکست و بر تکه چوبی، معلق ماند تا طوفان به پایان رسید... .
دست به دعا برداشت و از خدا، تقاضای کمک کرد... دقایق و ساعاتی گذشت و کشتی بزرگی از دور نمایان شد و به نزدیکی آن مرد رسید... طناب را به پایین انداختند تا آن مرد به بالا بیاید اما گفت: من از خدا کمک خواسته ام و نه از شما!!!
آن کشتی رفت و آن مرد، بار دیگر دعا کرد و کشتی دیگری آمد اما باز هم، همان جواب قبلی و کشتی سوم و باز هم، همان جواب قبلی... .
آن مرد، هلاک شد و او را برای حساب و کتاب قیامت آوردند... با عصبانیت، فریاد می زد که ای خدا! چرا کمکم نکردی؟! ندای مهربان و آشنایی آمد که سه بار آمدم اما... .
.
.
شما لطفا بفرمایید که دقیقاً از خدا می‌خوایید که براتون چه کار بکنه؟!!!
بهشت را به حساب و کتاب همین دغدغه‌ها می‌دهند... .
خودم رو جدی نگرفتم... انجام وظایفم رو جدی گرفتم!

میلاد تتری جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 04:11 ب.ظ

منتظر معجزه باشید اما بدانید که هر طلوع آفتاب، یک معجزه است... .

بر منکرش لعنت!

·٠•♥nika♥•٠· شنبه 9 اسفند 1393 ساعت 11:25 ب.ظ http://nika-1368.blogsky.com/

سلام دوست عزیز وب زیبایی دارید
پیش منم بیا خوشحال میشم
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد