ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز سپیده زنگ زد، حوصلهاش سر رفته بود، گفت بریم امامزاده که من بهش گفتم: امتحان دارم!
میخواست بره وسایل دوستش رو بده که بهش گفتم پاشو بیا محل کارم.
اومد و بعدش باهم با سرویس رفتیم دانشگاه!
منم امتحان تربیت بدنی داشتم و اونم اومده بود بهم دلگرمی بده.
بنده خدا کلی وقت ایستاد توی اون گرما تا من درسم رو بخونم!
عزیزمه، امتحانم که شروع شد مجبور شد بره چون از قبل با دوستش قرار داشت میخواست زودتر بره خونه.
امتحان تربیت بدنی رو بد ندادم، تشریحیها رو تا حدودی کامل جواب دادم، اما به طور متوسط تستیها رو بد نزدم، اما خوبم ندادم چون چندتاش رو با شک زدم!
از عصر تا حالا هم دارم دور خودم میچرخم، فردا هم امتحان دارم، کلاً خیلی بازیگوشی میکنم و دقیقه نودی هستم!
دقیقه 90 که چه عرض کنم، کلاً رفتم توی وقت اضافه، جزوههامون اینقدر زیادن، تمومم نمیشن لامصبا!!!!
امتحانم شروع میشه و من هنوز 40-30 صفحه دارم!!!
برم درس بخونم فردا مدیریت کسب و کار دارم با 100 تا تست و یه جزوه قطور!!!
برام دعا کنید ...
سپیده خانم اسم دوستتم سپیده ست؟؟
بله. چطور مگه؟!
همینجوری! دو تا سپیده دوستن با هم
دقیقاً همینطوره.
سپیده همون دوستی بود که خدا برای من رسوند، بخاطر اینکه اکثر خلقیاتش شبیه خودمه حتی خیلی بهتر از منه و ماهههه ..
(یاد فیلم نصف مال من نصف مال تو افتادم که میگفت: سپیدهها همشون ماهند ..)
ما دوتا سپیده خوب همدیگه رو میفهمیم ...
توی دانشگاه بچهها و دوستامون مشترک بودند به یکیمون میگفتند سپید به یکی دیگه سپیده. یه موقع که یا اونا یا خودمون حواسمون نبود و میگفتند سپیده هردومون بر میگشتیم!!!