ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یادش به خیر سوم راهنمایی که بودم، علاقه عجیبی به شادمهر داشتم
کاست مسافرش رو که گرفتم با چه علاقه خاصی گوش میدادم، به خصوص یاس رو
هر آهنگش یه جور به دل آدم مینشست و نمیشد بگی کدوم از کدوم بهتره..
هر کدومش یه جور قشنگ بود..
گذشت تا سال اول دبیرستان که کاست دهاتیش رو گرفتم ..
وقتی کاستش رو گذاشتم توی ضبط و اون آهنگ سنتور شروع شد به نواختن و خوند:
ساده بگم، ساده بگم .. ساده بگم دهاتیام ...
بندبند وجودم شروع کرد به لرزیدن و توی دلم همش قربون و صدقهاش میرفتم..
چقدر عاشق آهنگاش بودم ..
2 دور دهاتی رو گوش میدادم که جدیدتر بود و یه دورم مسافر و حسابی حال میکردم
میمردم براش به خصوص یاس رو بیشتر از همه دوست داشتم
آهنگ خونه رو هم خیلی دوست داشتم:
از تو حکایت میکنه در و دیوار این خونه ..
هممون باهاش زندگی کردیم ...
به خصوص دبیرستان که باحالترین دوران یه دختر نوجوونه
یادمه اون موقع یکی تب فوتبال و فوتبالیستا خیلی داغ بود یکی هم تب شادمهر ..
یادش به خیر توی کلاسمون یه سری پرسپولیسی بودن و یه سری هم استقلالی..
به جای درس خوندن به فکر این بودیم که چه شعاری بدیم که حال حریفو بگیریم
من پرسپولیسی دوآتیشه بودم..
پرسپولیس چی کارش میکنه؟! سوراخ سوراخش میکنه ..
آبی آبی آبی، کیسه کش حمومی ..
عجب تبی داشت..
یادش به خیر بعضی مواقع حتی در حد فحش دادن به همدیگه هم پیش میرفت
استقلالیها همیشه بیادب و خشن بودن!
هر وقت کم میآوردن شروع میکردن به فحش دادن ..
ما هم مجبور بودیم از خودمون دفاع کنیم..
بعضیا بیطرف بودن، میرفتیم مخشونو میزدیم که بیان طرفدار تیم ما بشن
یادش به خیر؛ دفتر 200 برگ بر میداشتیم،
عکسای فوتبالیستها رو دونهای 60-50 تومن میخریدیم و میچسبوندیم ..
عاشق مهدی مهدویکیا و عابدزاده بودم..
هر هفته سهشنبه هفتهنامه ماهان و سپاس رو میخریدم..
دوم دبیرستان بودم بین زنگ تفریح رفتم و هفتهنامه خریدم وقتی اومدم در مدرسه بسته بود!
در زدم ناظم در رو به روم بازم کرد و کلی سین جیمم کرد که کجا بودی؟
منم اولش کلی دروغ گفتم بعد که خیلی ترسیده بودم راستش رو گفتم!
هفتهنامه رو از زیر مقعنهام درآوردم و گفتم واسه این رفتم..
اونا هم کلی دعوام کردن و به مامانم زنگ زدن و نمره انضباطم رو هم کم کردن!!
خب منحرف شدم از بحث ..
عجب حالی میداد وقتی از مدرسه تعطیل میشدیم..
دکه روزنامهفروشی همیشه شلوغ بود