زندگی خالی از ...

سخته تحمل بکنی و اون آدمی رو که دوسش نداری
شبا وقتی دلت گریه میخواد، سرتو رو شونش بذاری 
 

 

  

من و ببر به دنیامو به اون دستا که می‌خوامو ...   

به اون شبا که خندونم، که تقدیر و نمیدونم ...   

 

نظرات 17 + ارسال نظر
گندم چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

حدس می زدم...ولی واسه ت دعا می کنم...دعا می کنم که زندگیت خالی از ... نباشه...خیلی دلم گرفت...

این نشون از دوست داشتن و محبت تورو میده که از بین این همه واژه گنگ و مبهم من پی به غم و دلتنگی‌ام بردی ..

دل خودمم خیلی گرفتهههه ...

گندم چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

نبینم غمتو...

میخواد از زندگی دورم کنه ..

از شهرم و از کشورم ...

من زندگی کردن رو دوست دارم ... نه زنده بودن رو ...

همراه چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 02:46 ب.ظ

کجا قراره ببردت؟تو خودت هم راضی هستی؟خوب جواب رد بده وقتی دوستش نداری

همراه چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 02:49 ب.ظ

فاصله سنی تون چقدره؟تحصیلاتش و خانواده اش.اینا همه مهم هستن برای یه تصمیم گیری

فعلاً نمیخوام در موردش هیچ حرفی بزنم ...

هنوز تو شوکم ..

گندم چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

اشکمو درآوردی دختر...چرا اینجوری می کنی؟من نمی تونم دوریتو تحمل کنم به خدا...من تازه تو رو پیدا کردم...درسته خیلی ازت دور بودم ولی مثه خواهر واسه م عزیزی...خیلی زیاد...چه جوری می شه باور کرد...؟

حال خودم بدتره گندم، خیلی حالم بده ...

دارم دق میکنم .. از بس شب و روز گریه میکنم..

اصلاً نمیتونم تصورش کنم ...

دارم دق میکنم ...

همراه جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:31 ق.ظ

حرفات برام عجیبه.خوب مگه اجبار داری قبول کنی؟نکن!کسی که اجبارت نکرده دختر!

وقتی همه شرایطش عالی باشه و بگه واسه‌ت همه کار میکنم و به همه بگه که دوستم داره!

همه میگن تو چه مرگت شده، ایرادش چیه. راستم میگن واقعاً ایرادی نداره.

اصلاً تو کی هستی که اینقدر منو سؤال پیچ میکنی؟! من دردم کم نیست که حالا تو هم داری اینقدر منو سین جیم می‌کنی!!

همراه جمعه 20 آبان 1390 ساعت 12:43 ب.ظ

باشه ببخش دیگه بهت کامنت نمیدم.نمیدونستم ناراحت میشی! خوشبخت بشی

هر جور راحتید!

همراه جمعه 20 آبان 1390 ساعت 08:19 ب.ظ

از من ناراحت نباش.باشه؟بزار بیام و کامنت بدم بهت.خود من هم شرایطی تقریبا شبیه به تو دارم.با یه سری تفاوت ها.

من نمیگم کامنت بده یا نده!

من میگم با این سوال‌ها بیشتر حالم بد میشه.

خواهش میکنم درک کنید!

ایشالا مشکل شما هم حل بشه..

شکسته بال جمعه 20 آبان 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

به به
میبینم که یکی از عذب اوغلی هامون داره میپره
دیونه میخوای من به جا تو بله بگم
عزیزم عصه نخور همیشه همین بوده
پسرا به علاقشون رسیدن و دخترا مجبورن بسازن
دخترا حق انتخاب ندارن
حالا فک کن قضیه بر عکس بود
همه فحش و دری بری به دختر میدادن و حتی اگه پسره راضی بود رائش رو میزدن
ای بابا قضیه زنده بگور کردن دختراس
البته از لحاظ احساسی و روحی
ولی بی خیال بله رو بده از تنهایی در بیا
قول میدم محبتش رو دلت میوفته گلم
بعدشم برو دوستاش رو واسه ما تور کن
هه هه
کر کر
ای بابا
نه همیچینام شاد نیستم
زدم به رگ بی خیالی

در جوابت هیچی نمیتونم بگم غیر از اینکه زار بزنم ...

دلم خیلی گرفته از این دنیا و روزگار ...

چرا؟!!!

باور کردنش واسم سخته ...

کاش یه ناجی از راه برسه ...

گندم شنبه 21 آبان 1390 ساعت 01:29 ق.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

سپیده راست می گه،همیشه خواستگارا یه جای کارشون می لنگه،مخصوصا آقایون متاسفانه،هیچ کدومشون همه چی تموم نیستن به قول معروف،پس وقتی یکی پیدا می شه که از خیلی جهات مثلا اعتقادات و اخلاق خوبه چه بهانه ای هست که آدم بگه نه؟مجبوری قبول کنی حتی اگه ظاهرش خوب نباشه یا کلا به دلت نشینه،مثل این که خیلی از ما آدما یادمون رفته که دخترا حق انتخاب ندارن و یا خیلی کم حق انتخاب دارن!!!
تازه الان طوری شده که تمام کیسایی که واسه یه دختر خانم پیدا می شه مشکل دار هستن اساسیییییییییییییییییییی!!!!
مخصوصا که این روزا خوردن مشروبات الکلی و کشیدن سیگار و قلیون و این جنگولک بازیا مد شده و این واسه بیشتر دختر خانما نا خوشاینده...

چی کار کنم گندم؟!

به بهانه تموم شدن امتحانام و نزدیک شدن محرم ازش فرصت خواستم.

اواخر بهمن باید بهش جواب بدم..

خدا کنه این محرمی امام حسین (ع) درستش کنه و یه ناجی بفرسته..

خدا کنه یه ناجی بیاد ...

گندم شنبه 21 آبان 1390 ساعت 01:30 ق.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

درکت می کنم سپیده جونم...گاهی وقتا آدم مجبوره...

دعام کن گندمی ...

گندم شنبه 21 آبان 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com/

این روزا دخترا باید با عقلشون تصمیم بگیرن،متاسفانه دیگه احساسات جایی توی زندگی نداره...محکم باش،سعی کن بیشتر فکر کنی راجبش،شاید این آدم خودش ناجی تو باشه،خدا می دونه،همیشه اون کسی که فکرشو نمی کنی ناجی تو می شه،به این فکر کن که خدا بی دلیل آدما رو سر راه هم قرار نمی ده،اینو مطمئن باش،سعی کن به جنبه های مثبت طرف مقابلت بیشتر اهمیت بدی تا بتونی راحت تر تصمیم بگیری،توکلت هم به خدا باشه که می دونم هست.

واقعاً فکرشم نمیتونم بکنم..

حالم بده ...

همراه شنبه 21 آبان 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

پس کامنت بدم؟ ;)
به وبلاگت عادت کردم.

گفتم که، هر جور راحتید!

همراه شنبه 21 آبان 1390 ساعت 10:56 ب.ظ

تو هم بهم عادت کردی
قبول داری؟ ;)

نه. من مدتیه سعی کردم که دیگه به کسی عادت نکنم و به خودم متکی باشم!
از عادت کردن خیلی ضربه‌ها خوردم!

همراه شنبه 21 آبان 1390 ساعت 11:59 ب.ظ

باشه.هر جور راحتی!

آه یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام
نمی دونم چرا اومدم نظر بدم
دلم گرفته و چاره ندارم
هرکاری می کنم فایده نداره
خداکنه موفق بشی و برای همه دعا کنی

شما؟!

شقایق و حبیبی یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 01:04 ب.ظ

سپیده عزیزم بمیرم برات اخه چی شدی دختری تو
نمی خوام بپرسم چون دوست دارم خودت بگی چی شده چرا اون کیه و اینکه چرا تو نمیتونی نه بگییییییییییییی
سپیده جونم همیشه و همیشه برات دعا کردم الان هم بیشتر از قبل .امیدوارم خدا اون راهی که خیر و صلاحت توش هست و برات بزاره
تو همیشه دوست خوب من هستی و میمونی .
ترو خدا غصه نخور باشه عزیزم

هیچی نپرس شقایق جونم، فقط واسم دعا کن ...

بدجوری توی دوراهی گیر کردم.

نه نمیتونم بگم چون شرایطش ایده‌آله و اعصابم از اطرافیان خورد شده..

همش میگن دیگه چی میخوای، اینقدر پسره دوستت داره که حاضره تا بهمن‌ماه صبر کنه که تو فکراتو بکنی..

همش میگن پشیمون میشی..

اما من دو دلم، یه حس نه بد و نه خوب نسبت بهش دارم ...

اما بدترینش اینکه میخواد از اصفهان و ایران دورم کنه و ببرتم کانادا ..

من اونجا رو دوست ندارم .. کشوری که راابطه آدما مثل یخ سرده ...

مثل رباطن و احساس ندارن ...

احساسی هم که باشن .. من خیلی وابسته هستم ...

دیوانه میشم، روانی میشم، می‌میرم ... دق میکنم...

حالم خیلی بده ...

یه احساس بدی دارم، یه احساس بدی دارم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد