خدایاااااا کمک .......

 

چندان حال خوبی ندارم...

داغونم، بی‌انرژی، دل‌شکسته، غمگین، گریون، سرگردون....   

هر واژه‌ی منفی که میشه به کار برد در موردم صدق میکنه!!  

همه چیز رو سیاه و خاکستری می‌بینم ...  

خیلی حالم بده، اینقدر که دیگه دلم نمیخواد توی این دنیا باشم! 

همش میگم ای کاش می‌مردم، ای کاش دیگه زنده نبودم ...

ای کاش اون دنیا حساب و کتابی نداشت، تا راحت خودکشی می‌کردم ...  

واقعاً به ته خط رسیدم، ناامید ناامیدم ...  

واقعاً من واسه چی دارم زندگی می‌کنم؟ 

میخوام به چی برسم؟  

  

خدایااااا کمکککککککککککککککککک ...  

 من دیگه خسته شدمممممممممممممممم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
لبخند زندگی جمعه 15 مهر 1390 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.labkhandezendegi.com

دقت کردید امروز صبح چقدر هوا عالی بود...
صبح که از خواب بیدار می‌شدم صدای گنجشک‌هایی رو شنیدم که روی درخت روبروی خانه‌ی ما شروع کرده بودند به آواز خواندن...
نمی‌دانید چطور روی این درخت بر سر و کول هم می‌پریدند و آواز می‌خواندند... حسابی محو بازی‌هایشان شده بودم، نمی‌دانید چگونه صبح‌شان را خوش می‌داشتند... انگار می‌دانستند که هر روز صبح معجزه‌ای اتفاق می‌افتد. معجزه‌ی فرصتی دوباره، همان کمکی که خدا هر روز به بندگانش می‌کند، یک روز دیگر به آنها می‌بخشد تا در این فرصت بی‌نظیر، زیبا و امیدوارانه بیاندیشند، خداگونه بیاندیشند، ناکامی‌های گذشته‌شان را فراموش کنند، بدانند که در آغوش خدا هستند و با این باورهای زیبا آینده‌ی زیبایی برای خود خلق کنند. آینده‌ای سرشار از موفقیت و دستاوردهای زیبا...
نمی‌دانید که خدا هر روز صبح وقتی برای نماز صبح بیدار می‌شویم چه عاشقانه ما را در آغوش می‌گیرد، و با چه امیدی به امروز ما نگاه می‌کند. امیدوار است که قدر هدیه‌اش را بدانیم و این روزها را زیبا خلق کنیم...
براتون آرزوی بهترین‌ها را دارم.
شاد و تندرست باشید...

خوش به حالتون، چقدر زندگی رو زیبا می‌بینید...

واسه منم دعا کنید ...

گندم شنبه 16 مهر 1390 ساعت 06:18 ق.ظ http://ayenehaye-nagahan.blogsky.com

سپیده منم حالم خرابه ... داغونم...مثل تو...
دعا می کنم واسه ت...


حالا سالهاست گاهی اوقات برمی گردم و
سمت چپ شانه‌ام را نگاه می کنم
حالا سالهات گاهی اوقات از دوست دانای خود
از همان راه‌ بلد رویای گمشده سوال می کنم:
پس کی وقت رفتن فراخواهد رسید؟
من خسته‌ام خسته...

منم خیلی حالم بده، اینقدر که هرچی گریه میکنم سبک نمیشم ..

هنوزم شب تا صبح بالشم از اشک خیس خیسههههههه...

هنوزم بالشم برام بوی تنهایی و غریبی رو میده ...

هنوزم پر از دلتنگیم ....

این همه غصهههه، پس کی تموم میشه ؟!!!

گندم شنبه 16 مهر 1390 ساعت 06:21 ق.ظ

چرا این روزا این طوری شده سپیده...؟
چرا روزای بد تموم نمی شده...؟
اصلا نمی فهمم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد