مولودی، امام رضا جونم تولدت مبارک ...

روز سه شنبه با همون حال و حوا و ناراحتی رفتم خونه، خیلی بغض داشتم، شدیداً حالم بد بود. به دوستم زنگ زدم و گفتم امروز من باهات میام، گفت باشه. همکارش براشون آش رشته آورده بود. سه تا ظرف. یکیش رو داد به من. رسیدیم سر کوچه‌مون که من ازش تشکر کردم و رفتم سمت خونه. ساعت 2:35 دقیقه رسیدم خونه و یک بشقاب آش رشته کشیدم و خوردم. بعدم حاضر شدیم رفتیم خونه دوست مامانم مولودی.   

مامان سونیا همسایه طبقه همکف و همسایه طبقه اولی هم اومدن. خلاصه رفتیم، عجب صفایی داشت، منم که دنبال بهونه میگشتم تا گریه کنم، زارررر زدم و بعدشم خانومه ظرفای شکلات رو که روی میزش بود رو به سمت همه می‌ریخت من 4 تا شکلات نصیبم شد. خیلی خوشحال شدم، گفتم ایشالا چهارتا حاجتامو میگیرم. 

خلاصه مولودی تموم شد و یه کم با دوستامون که از اعتکاف دیگه ندیده بودمشون خوش و بش کردمو، باهم قرار مدار کوه رو گذاشتیم. یکساعتی نشستیم و بعدم رهسپار به طرف خونه. توی راه خیلی با سونیا بازی بازی کردم و حسابی دیگه گریه و لجشو درآوردم. رسیدیم خونه و من بازم یک دل سیر گریه کردم، اینقدر که سرم داشت میترکید، خیلی سرم درد میکرد و حالم بد بود. رفتم سونیا رو آوردم و کلی باهاش بازی کردیم. بعدم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم با همون حوله وسط حال بیهوش شدم. نماز مغرب و عشاء قضا شد. قرآتم رو هم که نخوندم. صبح که نماز صبحم قضا شد. کلاً آدم تنبل و بی انگیزه‌ای شدم. برام دعا کنید دارم نابود میشم ...  

نظرات 11 + ارسال نظر
گندم جمعه 30 مهر 1389 ساعت 11:25 ب.ظ

دعات می کنم عزیزم . تو رو خدا انقدر گریه نکن . چشات داغون می شه خدای ناکرده . مواظب خودت باش . خدا بزرگه عزیزم . همه چی درست می شه .

منم تورو دعا میکنم، اما گندمی تا میتونی دعام کن، خیلی پریشون و داغونم، خیلی زیادددد ...

ایشالا، خدا از دهنت بشنوه ...

گندم جمعه 30 مهر 1389 ساعت 11:28 ب.ظ

امروز خیلی دلم هواتو کرده بود .
می دونی از چی ناراحتم ؟
از این که از هم دوریم و نمی شه همدیگه رو زیاد ببینیم .
اگه من هم توی شهر شما بودم دیگه فاصله وجود نداشت .
مگه نه ؟

منم همینطور گندمی، همش میگم آدم این همه دوست داشته باشه، اما ازشون دور باشههه ...

یکی مثل تو، ویدا، مینا خیلی برام عزیزین، اما حیف که از هم دوریم ...

ای کاش نزدیک هم بودیم، ای کاشششش، ای کاش ...

بهار شنبه 1 آبان 1389 ساعت 01:53 ب.ظ

چرا خانمی نگرانم میکنی چته تو چرا دلت گرفته چرا همش گریه بیا بگو ببینم تا نتم قطع نشده

گریه بر هر در درد بی درمان دواست ...

حداقل دل پر از غصه‌ام سبک میشه، بغضم سبک میشه ...

دلم میخواد گریه کنم برای مرگ رازقی ...

بهار شنبه 1 آبان 1389 ساعت 01:58 ب.ظ http://khatereshabeyallda.blogsky.com/

من که نفهمیدم چی شده بابا بخدا اوضاع منم همین بود منم کلی دعوا میکردم ... نفرین مادر نمیگیره خانمی نشنیدی تا حالا؟؟؟۰

آره میدونم، اما من دیگه از این وضع و اوضاع، از این دلهره‌ها، از این مقطع زندگیم که اینقدر راکد مونده، که شده یه مرداب و میترسم تبدیل بشه به گنداب خستههههههههههه شددددددمممممممممممم ......

هیچکس نمیتونه درک کنه چقدر خستهههه، خیلی خستتهههه ...

جوجو شنبه 1 آبان 1389 ساعت 05:02 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

خوب این گریه ها باید دلیلی داشته باشه یا نه؟!
نمیخوایی دلیلش رو بگی تا سبکتر بشی؟!
هان؟!

خودمم نمیدونم، بهونه‌گیر شدم، سر موضوعات الکی دلم میخواد بشینم های های گریه کنم، اعتماد به نفسم رو کامل از دست دادم، کامللللل ....

جوجو یکشنبه 2 آبان 1389 ساعت 04:59 ب.ظ http://alahman.blogfa.com

کجایی ایا؟

فعلاً که زنده‌ام، جوجویی ...

مرسی که به فکرمی ...

بهار سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 09:25 ق.ظ http://khatereshabeyallda.blogsky.com/

اتفاقا من با تمام وجودم درکت میکنم عزیزم منم این روزارو گذروندم خانمی بخدا گذروندم حال تورو داشتم اما مطمئن باش که به خوشبختی میرسی خانمی صبر کن

دعا کن زودتر این روزای تاریک تموم شه و بره ...

بهار سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://khatereshabeyallda.blogsky.com/

میکشمت سپیده ... خودتو نباز دختر ... همیشه یه چیز یادت باشه ... خدای خیلی بزرگی داریم خیلی ... خودتو در مقابل کل کره زمین و آدما و موجودات شناخته و ناشناختش تصور کن از اون بالاتر کل کهکشان ... ببین مشکل تو در مقابل اینهمه قدرت خدا چقدر کوچیکه ... به این فکر کن که میتونه کمکت کنه و اگه الان حس میکنی مشکلت اونقدر بزرگه که براش گریه کنی سخت در اشتباهی حکمت خدا تو راهه بزار برسه اونوقت ببین از این همه نا امیدی و اشکات شرمنده میشی یا نه ...
ببین خدای برزگ اگه حتی فقط و فقط خالق یه بو ته خارم باشه میتونه مشکل تورو حل کنه اصلا مهربونیش نمیزاره که بی تفاوت بگذره ... پس توکل بر خدا

فعلاً که تموم امیدم به خود خودشه ...

دعا کن همه چی زودتر درست بشه ...

شقایق و حبیبی سه‌شنبه 4 آبان 1389 ساعت 05:55 ب.ظ

سپیده جونم عزیزم اخه چرا این جوری می کنی . بابا به خدا ادم سالم بشینه هرروز گریه کنه افسردیگی میگیره کی گفته گیریه بر هر درده بی درمانی دواست
یعنی نمی خوایی بگی چی شده چه مشکلی داری که بهمون نمیگی والا ادم همین جور الکی گریه نمی کنه که
بعدش هم بابا مگه ۴۰ سالته که میگی زندگیت راکت مونده و .......... بابا تازه اول جونیت ماشااله سره کمار می ری می یایی یه مامان خوب داری یه دختر همسایه بامزه داری دوستای خوب همکارای دل سوز دیگه چی می خوایی خوب برا خودت سرگرمی جور کن نشین تو خونه تا خسته میشی بخوابی برو بیرون بگرد .به خدا دل نگرانم می کنی تو دختر
این جور هم خودتو از پا در می یاری هم مامان بنده خدات و ناراحت می کنی

خیلی تنهام شقایق، خیلی تنهااااا ...


اینا همش ظاهر قضیه‌اس ...

فقط خدا میدونه توی دلم چه خبره و بس ...

دعا کن برام، جدی میگم، دعا کن ...

ویدا پنج‌شنبه 27 آبان 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://baro0n.blogsky.com

سپیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میکشمت ها دخترررر!!!! واسه چی اینقدر بیقراری دختر؟
منو یادته همین تابستون چه روزایی داشتم؟ بره که برنگرده!!!
بابا همه این چیزا واسه همه هست! چرا فکر میکنی کسی درکت نمیکنه؟؟ بخدا همه مشکل دارن گاهی بیقرار و دلتنگ میشن و اعتماد به نفسشونم از دست میدن! ولی نباید خودتو ببازی که! پاشو همین الان برو یه کم آب به سر و صورت نازت بزن و مثل همیشه بخند که بشی سپیده ی گل خوشگل خانوم و مهربون خودم! باشه؟؟؟
یه موسیقی آرامش بخش و بعد اون هم یه آهنگ شاد میتونه خیلی از این حال و هوا بیاردت بیرون
راااااستی! تو که از بعضی ها غلط املایی میگیری چرا نوشتی حال و حوا؟؟؟ :-)))))))))
سپیییییده مگر این که دستم بهت نرسه:-)))))))))
میکشمت! البته از بوس و فشار زیاد که از دلتنگی سرت خالی میکنم=))))))
دوستت دارم. خیلی خیلی خیلی خیلی... شدددددددددییییید به قول نینا!

نمیدونم چرا؟؟!!!!!
نمیتونم ویداااا ...

دلم خیلی تنگه!

دلم خیلی گرفتهههههه ...

به قول ناصر:

دلتنگ دلتنگم، بی تاب بی تابم ...

الهی قربون نینا کوچولوی خودم برم ...

منم دوستت دارم شدید شدید شدید ...

یاد آلبوم دوستت دارم ناصر عزیز افتادم، روحش شادددد ...

ویدا جمعه 28 آبان 1389 ساعت 09:24 ب.ظ http://baro0n.blogsky.com

سپیده؟
من یه صفحه کامنت گذاشتم!!!
یعنی نرسیده بهت؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد