اینم از پنج شنبه!

سلام ...


پنج شنبه صبح رفتم بانک و بعدش هم اومدم سر کار، طبق معمول 8:30 رسیدم!! به کارهام رسیدگی کردم.

چون استاد هفته پیش سر کلاس گفت که کلاس تشکیل نمیشه منم با دوستم که 2 ماهی بود ندیده بودمش برنامه‌ریزی کردم که بریم بیرون! 

طرف ظهر با سپیده جونم رفتیم رستوران و ناهار رو با هم خوردیم، خیلی خوب بود، کیفیت غذاش هم بد نبود! 

من یه چلو جوجه بدون استخوان خوردم و سپیده هم یه خوراک جوجه با استخوان چون خیلی دوست داره!!

غذامون رو که خوردیم 1 ایستگاه BRT رو پیاده رفتیم و سوار اتوبوس شدیم Smileysو رفتیم گلستان شهداء  ... 

رفتیم بر سر مزار شهید تورجی زاده و یه سوره یس خوندیم، اینقدر خندیدیم که اشک از چشمامون می‌ریخت و همه چپ چپ نگاهمون می‌کردند. 

دیدین جایی که نباید بخندین بیشتر موقعیت خنده پیش میاد؟!!!! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

اول که یه مردی با یک آفتابه قرمز داشت سر قبر شهیدا آب می‌ریخت!!! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

آخه سر مزار شهید رو با آفتابه آب می‌ریزن؟ 

بعدشم که یه سربازی رو دیدیم که یه گل گلایور دستش بود که فقط ساقه‌اش یک متر بود!!!!

از اون طرف هی با دوستم نقشه کشیدیم که اگه به حاجتمون رسیدیم چی بیاریم سر مزارش!!! 

آخرش هم این خنده کار دستمون داد و با نگاه معترضانه مردم که با چشم و ابرو بهمون نشون دادند روبرو شدیم و همین باعث شد که به سرعت هرچه تمام تر از اونجا دور شدیم  و رفتیم فروشگاه تا سپیده آب و ترشک بخره!

در نهایت اومدیم سوار BRT بشیم بازم شیطنت‌هامون گل کرد و چون روز ارتش بود و مانور بود، این افسرایی که دم گلزار شهدا به نشانه احترام ایستاده بودند رو مسخره کردیم!!

آخه باید صاف و بدون حرکت می‌ایستاد اما لم داده بود!!!شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

اومدیم سوار BRT شدیم و کلی خندیدیم!!Smileys

بعدش رفتیم دم مانتوفروشی و چندتا مانتو دیدیم و بعد هم به اجبار و میزبانی من  رفتیم با هم بستی برجی خوردیم، شکلاتی تلخ و وانیلی بود که خیلی چسبید، قبلا هم بازم از اینجا بستنی گرفته بودیم که الحق خیلی می‌چسبید!

خلاصه تا تموم شدن بستنی کلی با هم حرف زدیم و خندیدیمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومےساعت 4 و نیم از هم جدا شدیم، من هم خسته و کوفته و خواب آلود smile emoticon kolobokبه سوی منزل رهسپار شدم! 

اومدم سوار BRT شدم و بعدش هم تاکسی و اومدم خونه و با اهالی خونه سلام احوالپرسی کردم!

مامان بزرگم هم خونمون بود براش یه خورده میوه پوست کندم و قاچ کردم و گذاشتم تا نوش جان کنه و رفتیم تا ساعت 7:30 حسابی خوابیدم!

مامانم چایی درست کرده بود صدامون زد اومدیم دور هم چایی خوردیم و نمازم رو خوندم و بعدش هم رفتم یه دوش حسابی گرفتم!

از حمام که اومدم دعاهامو خوندم و خوابیدم!!! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

نظرات 4 + ارسال نظر
Diba یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 10:18 ق.ظ http://x.co/4J4bW

زن کـــــه باشــی گاهــــی میزنــــی زیـــر گــــریه که دلـش بلرزد و صدایت کنـــد بانــــو
دست خودت نیست زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی
و قنــاعت مـیکنـــی به رویـــــای حضـــــورش به ایـن امیــــد کـه او خوشبـــخت بــاشــد
_________________________________

به عزیزان خود کارت پستال ارسال کنید . فتوکـــده مرجع کارت پستال های ویژه و خاص
اس ام اس،کــارت پسـتال و عکــس نوشته با شعـــرهای زیبـا برای روز مــــادر و روز زن
_________________________________

استفاده از کـــارت پستـال ها برای زیبـــاسازی وبلـاگ و ارســال آزاد و رایـــگان میباشد
_________________________________

اگـــر خوشتان اومــــد نظر بدید و همچنیـن مـــارو در پیـونـــد های وبلـاگ خود قرار بدید

لطفا با نام : عکس نوشته و اس ام اس لینک کنید
_________________________________
توجه کنید بعد از وارد شدن به آدرس اصلی هدایت میشید که اون آدرس رو لینک کنید
_________________________________

دست خودت نیست ...

زن که باشی همه دیوانگی های عالم را بلدی!

بهزاد یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 10:24 ق.ظ http://jeepers-creepers.blogsky.com

عجب خاطره ای...به ما هم سری بزن بانو سپیده

واقعاً بهمون خوش گذشت!!!

بهزاد یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 11:00 ق.ظ http://jeepers-creepers.blogsky.com

دوباره سلام
وبلاگتون رو لینک کردم
وبلاگ من رو هم با عنوان †♥فرشته مرگ♥† لطفا لینک کن
تشکر از وبلاگ قشنگتون

سلام ..

خواهش میکنم ..

بهناز یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.mehrabaniha.blogsky.com

زیباترین سعادت هر انسان ،نگاه پرمهر خدابراوست
الهی همیشه سزاوار این نگاه باشی...

مرسی عزیزم ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد