هنر اصفهونی

سلام

البته این قصه تکراریس آآآ تو خیلی وبلاگا، اس ام اسا، آآآ فیس‌بوک منتشر شدس.  

اما بالاخره مام برا اینکه اقتداری اصفانیا را نشون بدیم می‌گویم:

فقط یه اصفانی میتوند یه جمله بوگد که 20 تا فعل فقط داشته باشد: 

داشتم می‌رفتم برم، دیدم گرفت نیشست، گفتم بذار بپرسم بیبینم میاد نیمیاد، دیدم میگد نیمیخوام بیام بذار برم بیگیرم بخوابم. 
 
منبع: یادداشت‌های یک اصفهانی

یااااااااااااااااا حسین ..

می‌دانم بابا 2 یخش است: 

بخشی در صحرا و بخشی بالای نیزه! 

اما اینکه عمو چند بخش دارد ...  

فقط بابا می‌داند ...

 

 

 

السلام علیک یا اهل بیت نبوة ..  

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین .. 

و علی اولاد الحسین و علی الاصحاب الحسین ..  

 

سلام بر ابالفضل عباس ... سقای تشنه لبان التماس دعا ... 

توی این روزها و شبها و سحرها التماس دعاااا..  

سهراب سپهری

هر کجا هستی باش..  

به درک...  

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال خودت..  

اصلاً خاک تو سرت..  شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

 

"سهراب سپهری اعصابش خورده، هیچی نگید!!!"

نماز خواندن تازه داماد در پیاده رو..


آفرین به این تازه داماد! 

9786464613132.jpg

ایشالا همیشه خدا توی زندگی کمکشون کنه.. 

 

منبع: نیک صالحی

عشق من بارووووون..

امروز بارون اومد اما یه نم کوچیک!شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

دلم میخواد توی این روزای پاییزی یه بارون اینطوری بیاد و برم توی میدون قدم بزنم.. Smiley

میدان امام

تنهااااای تنهااااااااااااااااا... 

آفرین آفرین!!!

 سلااام.. 

 

امروز روز مهمیه!!!  

روز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) 

روز ازدواجشون مبارک.. 

  

تازه امروز حمید آقای شومبوسگمبلی با نگین خانوم گل گلی رسماً اسمشون میره توی شناسنامه های همدیگه!  شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

 Wedding Animation _ dinamobomb

بزن دست قشنگه رو... 

هووووراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

  smiley1631.gif

هووراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

الآن میخوام بهشون بگم:  

آفررررررررین..  آفررررررررین..  

 

هر دوتا گل میخوام بهتون بگم:  

خوشبخت بشید و زودتر برید به خونه بخت خودتون..  

نی نی شکلک

خدایا شکررررررت!

خداروشکر که زنده ای و داری نفس می کشی.. 

خدا جونم ازت متشکرم برای اینکه یه بار دیگه به برادر عزیزمممم عمر دوباره دادی..  

هادی جان، عاشقتم و قدر تموم لحظه هایی که تو کنارمون هستی رو میدونم..   

قربون اون خنده هات بشم که توی اون روزای کذایی بهونشو می گرفتم!   

 هادی

خدا میدونه که توی 2 هفته ای که توی بیمارستان بودی چی به ما گذشت!!  

فقط خدا میدونه که اون 2 باری که تو تا دم مرگ رفتی و برگشتی ما 1000 بار مردیم و زنده شدیم! 

چقدر شهریور بدی بود امسال..  

تا یاد اون روزا می افتم اشک از چشمام میریزه.. 

الهی بمیرم واسه مامانم که توی اون مدت چی کشید!!  

از صبح تا شب از دم در ICU تکون نمیخورد و همش گریه و دعا می کرد..  

از بابامم که می پرسیدیم حال هادی چطوره، یهو بغضش می ترکید ته دل مارو خالی تر میکرد..  

توی این مدت مامانم چندتا موهاش سفید شد..  

منم که از بس گریه میکردم نه جون راه رفتن داشتم و نه حوصله زندگی و کلی وزن کم کردم..  

خواهرمم که دیگه بدتر..  

اینقدر براش نذر و نیاز کردیم که دیگه صبح تا شب دعا دعا می کردیم..  

خداروشکر که حاجتمون رو گرفتیم..  

وقتی سحر بهم زنگ زد، گفت رفته توی ICU و دیدتش و هادی گریه کرده و سراغ مامانمو گرفته خیلی خوشحال شدم..   

سحر میگفت: همینطور از گوشه چشماش اشک می ریخته..  

رفتم امامزاده و نذرم رو ادا کردم..   

دلم میخواست برم ببینمش اما اجازه ندادن.. 

گفتن چون تو زود گریه ات میگیره، حالش رو بدتر میکنی!  

اینم خاصیت نازک دلی و احساسی بودن بیش از حده!!!  

خلاصه که بعضی بچه ها می میومدن سراغ می گرفتن.  

گفتم در جریان باشین که خونه اس و حالش خیلی خیلی بهتره..  

 

مرسی از همراهی و لطفتون.. مرسی از دعاها و نذرهایی که کردین ..  

سپاس بابت دلداری هاتون و اینکه نذاشتید احساس تنهایی بکنم..   

مرسی از یلدا، ویدا، مینا، مهدی و دوستانی که یک لحظه هم منو تنها نگذاشتند.. 

ممنون که حال هادی رو می پرسیدین و براتون اهمیت داشت..   

 

دوست دارم هروقت یاد اون لحظات می افتم یک سجده شکر به جا بیارم..  

چون همه میگن: خطر بزرگی از سرش گذشت و آمبولی خیلی خطرناکه!!!  

ایشالا همیشه سلامت باشی عزیز دلمممم...

سلام دوستان.. 

حال داداشم هنوز همونطوره..  

شوکه شده. تشنج کرده.  

سه شنبه ساعت 6 صبح تب زیاد و لرز داشته که میان و از بخش میبرنش ICU. 

میگن شاید عفونت توی بدنش باشه.. 

لخته های خون از آمبولی هم هنوز توی بدنشه.. 

MRI گرفتن جوابش عصر آماده میشه..   

هوشیاریش کمه..   

حرف نمیتونه بزنه

هیچکس و نمیشناسه..

دارم دیوونه میشم..   

کاش من اینطوری شده بودم.. 

الهی قربونش برم..

بچه به این مظلومی.. 

الهی بمیرم براش.. 

از بس که مظلوم و مهربونه تموم بیمارستان عاشقشن..  

پرستارا، دکترا، هم تختیهاش، دوستاش، فامیل،همه براش دعا میکنن و حالشو میپرسن..  

الهی دورش بگردم..  

دلم میخواد زودتر خوب بشه و برگرده خونه.. 

دلم براش یه ذره شده.. 

از بس که احساساتی و دل نازکم نمیتونم برم دیدنش.. 

بغضم میگیره و اشکم در میاد و میگن حس می کنه و بدتر میشه..   

 

خدای به حق ابالفضل و امام حسین (ع) خودت کمکش کن...  

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا...

بچه‌ها توروخدا برای داداشم حیلی دعا کنید.. 

 

امروز صبح دوباره بردنش توی ICU.. 

 

دارم دق می‌کنم..  

 

حالش بده..  

 

به خدا اگه طوریش بشه خودمو میکشم..

توروخدا دعا کنید!

بچه ها توروخدا برای داداشم خیلییییییییی دعاااااا کنید..  

خیلییییی حالش بده..  

توی ICU بستریه..

هفته ای که گذشت!!

هفته ای که گذشت بسیار سخت و طاقت فرسا بود.. hysteric.gifشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

خیلی روزهای سختی رو توی این هفته پشت سر گذاشتم و برام دیوانه کننده بود.شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

فقط خدا میدونه که چی بهم گذشت. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے 

چهارشنبه و پنج شنبه بود که سرگیجه های خیلی شدیدی بهم دست می داد.

قبلاً هم سرگیجه داشتم اما الان بیشتر شده بود. 

توی خونه همینطور که راه می رفتم میخوردم زمین..شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

چند روزی هم ضعف شدید داشتم و همینطور دلم میخواست بخوابم.

اصلاً نمیتونستم مدت ناچیزی روی پا بایستم..

چشمام هم خیلی تار شده بود.. 

کف دست و پام اینقدر ضعف می رفت که بعضی وقتها میگفتم کاش پا نداشتم.. 

همینطور هم سوزن سوزنی میشد.. 

این آخری ها هم که حالت تهوع شدیدی پیدا کرده بودم..  

وقتی از خواب بیدار میشدم دستام خواب میرفت که نمیتونستم تکون بدمشونSmiley

حتی وقتی روی صندلی نشسته بودم پاهام هم خواب میرفت و نمیتونستم راه برمشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

چند وقت لرزش دست داشتم و همینطور هر چیزی که بر میداشتم از دستم می افتاد.

این حالتها رو داشتم تا دوشنبه گذشته که برای مشکل گوارش رفتم پیش متخصص داخلی.

فشارم رو گرفت 11 بود و خوب بود.. پایین پلک هامم دید و گفت کم خونی زیادی نداری. 

بهش این علایمم رو گفتم و اونم گفت کف دست و پاهات سوزن سوزنی میشه؟!

گفتم: آره. 

معرفی نامه برای متخصص داخلی اعصاب داد که توش نوشته بود از نظر MS بررسی شود. 

دکتر آشنا بود. بهش گفتم اگه روزی بفهمم MS دارم اون روز آخرین روز زندگیمه.. 

از مطبش که اومدم بیرون در کمال ناباوری و بی انگیزه راه میرفتم. Smiley

خودمو کامل باخته بودم.. smile emoticon kolobok

داروهام رو گرفتم و تا خونه همینطور اشک ریختم..

با مامانم بودیم و بیچاره دلش خون شد.. 

توی راه حوصله نداشتم و یه زنگ زدم به گندم یه کم با هم صحبت کردیم و بعد به ویدا..

وقتی رسیدیم خونه من رفتم توی اتاقم و توی تاریکی اتاقم کلی گریه کردم..

دلم داشت می ترکید. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

مامانم هم سعی می کرد خودش رو به بی خیالی بزنه تا من داغون تر نشم.شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

دلم داشت می ترکید، دلم میخواست با یکی درد و دل کنم ..girl_to_take_umbrage2.gif

من آدم حساس و احساساتی هستم، خیلی حساس و دل نازک .. 

تو خونه با کسی نمیتونستم حرف بزنم، برای بی خیال شدنم دلداری الکی میدادن..

به ویدا و گندم sms زدم و گفتم که دکتر این تشخیص رو داده.

ویدا از دستم کلی حرص خورد و بعد بهم کلی دری وری گفت شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـےالبته شگرد ویداست. 

برای اینکه آدم بی خیال شه سعی میکنه موضوع رو ریز نشون بده، نیتش خیره!

گندم هم هی زنگ میزد و sms میداد که با هر sms و تماسش من اشک میریختم.

نمیتونستم با کسی حرف بزنم و تا مرز دیوانگی رفتم..  Smiley

تا فردا شبش که با گندم تلفنی حرف زدم و کلی پشت تلفن گریه کردم.Smiley

بیچاره گندم کلی دپرس شده بود.. کلی بهم اصرار کرد که برو دکتر.. شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز

گفتم تا آخرین شب قدر نمیرم شاید معجزه ای شد و تشخیصشون اشتباه بود..

شب قدرم بود.. نشستم اعمالش رو به جا آوردم و کلی به خدا التماس کردم.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

گندم هر روز روزی چند بار باهام تماس داشت هم تلفنی و هم sms .. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

خیلی بهم لطف کرد.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

طفلکی ویدا شدیداً گیرکرده بود توی اساس کشی  

و شنبه بهم زنگ زد شکلکهای خانومی

کار هر روزم شده بود سرچ در مورد این بیماری و همینطور اعتماد به نفسم ضعیف تر میشد

خیلی ترسیده بودم..

اینقدر که طاقت نیاوردم و پریشب رفتم دکتر ..

خیلی نذر و نیاز کردم.. ساعت 8 نوبت داشتم. از ساعت 8 sms و تلفنها شروع شد..شکلکهای خانومی

ساعت 10:20 دقیقه رفتم داخل مطب.. از بس شلوغ بود..

این دکتر هم آشنا بود و بعد از حال و احوالپرسی گفت: مشکلت چیه؟! 

گفتم همون مشکل همیشگی.. گفت: دختر تو هنوز روی این مسأله حساسی؟! 

چرا؟! گفتم: شده کابوس زندگیم و ولم نمیکنه..

آخه 2 بار دیگه هم رفته بودم پیشش و با سنجشی که کرده بود گفته بود که نداری.. 

دکتر یک سری معاینات و سنجش رفلکس انجام داد و گفت هیچیت نیست.. 

اینقدر خوشحال شدم که حد نداره.. شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

گفت: میخوای برای اینکه تا آخر عمرت از فکرش بیای بیرون یه MRI برات بنویسم؟! 

گفتم: بله آقای دکتر. 

خلاصه که اینقدر خوشحال شدم که نمیدونین چقدر به زندگی امیدوار شدم..

تا از مطب اومدم بیرون به اونایی که دلواپسم بودن زنگ زدم و خبر خوش بهشون دادمSmiley


اما توی این مدت هم قدر خیلی نعمت هایی که دارم رو فهیمدم.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


از این مدت استرس 2 تا درس گرفتم: 

اول اینکه شاکر تمام نعمت هایی که خدا در اختیارم گذاشته باشم و تا این حد ناشکری نکنم..

دوم اینکه غم و غصه و گریه رو از زندگیم حذف کنم و همش شاد باشم و بخندم شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے


پی نوشت:

توی این مدت از خواهری عزیزم گندم جان که هر لحظه کنارم و به یادم بود تشکر میکنم

دوستتتت دارم خواهری خودممممم.. Smiley


یه پی نوشت دیگه: 

شرمندتم خدا جونم که هیچوقت قدردان سلامتی که بهم دادی نبودم.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

عاشقتمممممممممم خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .. 

اگر نبودم..

روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده‌ام این است که زیر لب بگویید: 

یادش به خیر... 


 

دوران نوجوونی یادش به خیر!

یادش به خیر سوم راهنمایی که بودم، علاقه عجیبی به شادمهر داشتم  شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

کاست مسافرش رو که گرفتم با چه علاقه خاصی گوش می‌دادم، به خصوص یاس رو   Smiley

هر آهنگش یه جور به دل آدم می‌نشست و نمیشد بگی کدوم از کدوم بهتره.. 

هر کدومش یه جور قشنگ بود..  Smiley

گذشت تا سال اول دبیرستان که کاست دهاتیش رو گرفتم ..  

وقتی کاستش رو گذاشتم توی ضبط و اون آهنگ سنتور شروع شد به نواختن و خوند: 

ساده بگم، ساده بگم .. ساده بگم دهاتی‌ام ...

بندبند وجودم شروع کرد به لرزیدن و توی دلم همش قربون و صدقه‌اش می‌رفتم..  

چقدر عاشق آهنگاش بودم ..شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

2 دور دهاتی رو گوش میدادم که جدیدتر بود و یه دورم مسافر و حسابی حال می‌کردم

می‌مردم براش به خصوص یاس رو بیشتر از همه دوست داشتم 

آهنگ خونه رو هم خیلی دوست داشتم:  

از تو حکایت می‌کنه در و دیوار این خونه ..

هممون باهاش زندگی کردیم ... شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

به خصوص دبیرستان که باحال‌ترین دوران یه دختر نوجوونه  

توی کلاس همه عاشقش بودیم.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

یادمه اون موقع یکی تب فوتبال و فوتبالیستا خیلی داغ بود یکی هم تب شادمهر .. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

یادش به خیر توی کلاسمون یه سری پرسپولیسی بودن و یه سری هم استقلالی.. شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

به جای درس خوندن به فکر این بودیم که چه شعاری بدیم که حال حریفو بگیریم 

من پرسپولیسی دوآتیشه بودم..

پرسپولیس چی کارش می‌کنه؟! سوراخ سوراخش می‌کنه ..

آبی آبی آبی، کیسه کش حمومی ..  

عجب تبی داشت..

یادش به خیر بعضی مواقع حتی در حد فحش دادن به همدیگه هم پیش می‌رفت شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

استقلالی‌ها همیشه بی‌ادب و خشن بودن! شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

 هر وقت کم می‌آوردن شروع می‌کردن به فحش دادن ..   

ما هم مجبور بودیم از خودمون دفاع کنیم.. SmileysSmileys

بعضیا بی‌طرف بودن، می‌رفتیم مخشونو می‌زدیم که بیان طرفدار تیم ما بشن

یادش به خیر؛ دفتر 200 برگ بر می‌داشتیم،

عکسای فوتبالیست‌ها رو دونه‌ای 60-50 تومن می‌خریدیم و می‌چسبوندیم ..

عاشق مهدی مهدوی‌کیا و عابدزاده بودم..

هر هفته سه‌شنبه هفته‌نامه ماهان و سپاس رو می‌خریدم..

دوم دبیرستان بودم بین زنگ تفریح رفتم و هفته‌نامه خریدم وقتی اومدم در مدرسه بسته بود!  

در زدم ناظم در رو به روم بازم کرد و کلی سین جیمم کرد که کجا بودی؟ 

منم اولش کلی دروغ گفتم بعد که خیلی ترسیده بودم راستش رو گفتم! 

هفته‌نامه رو از زیر مقعنه‌ام در‌آوردم و گفتم واسه این رفتم..

اونا هم کلی دعوام کردن و به مامانم زنگ زدن و نمره انضباطم رو هم کم کردن!!

خب منحرف شدم از بحث ..

عجب حالی میداد وقتی از مدرسه تعطیل می‌شدیم.. 

دکه روزنامه‌فروشی همیشه شلوغ بود شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے   

مصاحبه‌هاش توی تمام مجله‌ها بود شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

یادمه یه روز از مدرسه که تعطیل شدم، با اینکه خیلی دویدم اما مجله تموم شده بود

اینقدر دلم سوخت..  

سوار اتوبوس که شدم دیدم یکی از بچه‌های مدرسه خودمون بود.  Smileys

داشت واسه دوستش مصاحبه شادمهرو میخوند منم تا تونستم گوشامو تیز کردم  

باید ایستگاه بعد پیاده می‌شدم، اما یه ایستگاه بعد پیاده شدم و کلی تا خونه پیاده رفتم

امان از دوران نوجوانی و سرطق بازی ..  

اینقدر شادمهرو دوست داشتم که وقتی هم فهمیدم استقلالیه بازم دوسش داشتم

اما یه کم ازش دلچرکین بودم ..  

 

یه بار که رفته بودم دم کلوپ محله‌مون گفت تصویری شادمهر رو هم دارم..  

الکی من و خواهرمو تا 9 شب کاشت  گفت می‌رم میارم، رفت و دیگه نیومد! 

رفتیم خونه و اینقدر مامانم دعوامون کرد و نزدیک بود کتکه رو بخوریم  

بعد یک هفته برامون آورد..  

تولد 18 سالگی‌ام رو هم یه جعبه موزیکال هدیه گرفتم..  شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

همون جعبه موزیکالی که توی فیلم پرپرواز مال بابک بود..  

یادش به خیر دوران نوجوونی و جوونی من که با شادمهر و فوتبال سپری شد

آلبوم طرفدار شادمهر رسید!

بالاخره بعد از 3 سال آلبوم طرفدار شادمهر رسید!   

 
دانلود کنید و لذت ببرید.  
 
منبع: سایت گانجا موزیک 

من و بارون ..

 اشکام سر این آهنگش (من و بارون) سرازیر شد..  

آخ که این بابک جهانبخش چقدر ماهههه، چقدر ماه میخونه.. 

زیبا و بااحساس.. 

احساس توی صدا و چهره و وجودش موج می‌زنه.. 

اینقدر حس داره آهنگاش که بندبند وجود آدم رو می‌لرزونه...

دیووووونههههه صداشم...   

ایشالا که زودتر توی اصفهان کنسرت بگذاره..      

این ویدئو که بابک و رضا صادقی توی استودیو خوندن رو تقدیمتون می‌کنم..  

دانلود

 

حتماً دانلودش کنین خیلی با احساس و زیباست..    

 

منبع: سایت اکسیر موزیک و وبلاگ رسمی بابک جهانبخش

خسته‌ام...

بغض‌های مرطوب مرا باور کن!  

این باران نیست که می‌بارد،  

 

صدای خسته قلب من است که از چشمان آسمان بیرون می‌ریزد..

تولدم مبارک!!!

هیچکس تولدم یادش نبود،

به جز تعداد انگشت‌شماری..  

کمتر از تعداد انگشتان 2 دست..  

چقدر غریبم این روزها...

زلال آب..

زلال که باشی سنگ‌های کف رودخانه‌ات را می‌بینند..  

بر می‌دارند و نشانه می‌روند..  

درست به سوی خودت!

Image Detail

از بس که سنگ به سمتم نشانه آمد دیگر خسته شدم..

دلم شکسته!

شبیه آن مسجد بین راهی تنهایم..  

هرکسی هم که می‌آید میشکند...  

هم نمازش را و هم دلم را ...  

و میرود!!! 

آفرین!!!

قدیما به عروس و داماد سر عقد سکه تمام  هدیه می‌دادیمشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے 

بعد شد نیم سکه!  

بعد ربع سکه!  شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے

بعد...  

اگر همین طوری پیش بره شِکـْـلـَکْ هآے خآنومےباید سر عقد به عروس و داماد بگیم: 

آفرین!  آفرین! Smileysmiley1631.gif 

دلم برات تنگه امام رضا..

سلام امام رضا..  

دلم برات خیلی تنگ شده..  

خوبی امام خوبم؟!

  

از خرداد که دیدمت دیگه ندیدمتاااا.. 

منو بطلبون آقا جوون .. 

دلم برات تنگههه..  

جان جوادت قسممم..  

قانون پایستگی!

شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےقابل توجه دانشجویان سر به هوا مثل خودمشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

 

قانون پایستگی واحدها:شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے  شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

واحدها نه از بین می‌روندشِکـْـلـَکْ هآے خآنومے شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےو نه پاس می‌شوند،شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال می‌یابند! شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومے

 

 

 

حال و روزم اینه توی فرجه امتحانام!!شِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِکـْـــلـَکْ هآے خآنـــومےشِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے      

 

  

 

سر انبیاء هم که بدجوووررر شولوغ پولوغ میشه..شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے       شِکـْـلـَکْ هآے خآنومے 

حسرت..

دلم واسه زمستونای برفی چند سال پیش اصفهان تنگ شده.. 

 

انگار دیگه زمستونای الآنی غیرت ندارند.. 

زمستون بدون بارون و برف دردناکه!  

دلم زمستون می‌خواد..  

 

 

 

دلم میخواد یه آدم برفی حسابی درست کنم و عخخش کنم..